رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
پارت ۲
دیانا : نیکا لباس هارو بهم داد و پوشیدمشون
...
نیکا: دیانا تو برو ظرف ها رو بشور منم خونه رو گرد گیری میکنم
دیانا: باش ... بالاخره ظرفا تموم شد ، ارباب اومد تو آشپز خونه از ترس داشتم میمردم
ارسلان : خانم رحیمی برو بالا اتاق من رو تمیز کن
دیانا: چ..ش.م ار. باب
ارسلان : نمیدونم چرا یه حس خاصی دارم پیش دیانا . وای ارسلان تو نباید غرور تو بشکنی
...
دیانا : رفتم تو اتاق ارباب ، پر عطر و کتونی بود از میز عطر ها شروع کردم ... آییییی حواسم نبود یکی از عطر ها افتاد و با شیشه اش دستم برید
لایک ها به ۵ تا برسه پارت بعدی رو میذارم
پارت ۲
دیانا : نیکا لباس هارو بهم داد و پوشیدمشون
...
نیکا: دیانا تو برو ظرف ها رو بشور منم خونه رو گرد گیری میکنم
دیانا: باش ... بالاخره ظرفا تموم شد ، ارباب اومد تو آشپز خونه از ترس داشتم میمردم
ارسلان : خانم رحیمی برو بالا اتاق من رو تمیز کن
دیانا: چ..ش.م ار. باب
ارسلان : نمیدونم چرا یه حس خاصی دارم پیش دیانا . وای ارسلان تو نباید غرور تو بشکنی
...
دیانا : رفتم تو اتاق ارباب ، پر عطر و کتونی بود از میز عطر ها شروع کردم ... آییییی حواسم نبود یکی از عطر ها افتاد و با شیشه اش دستم برید
لایک ها به ۵ تا برسه پارت بعدی رو میذارم
۸.۰k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.