وقتی میشنی رو پاشون
هان: داشت غذا میخورد که تو این حرکت روش زدی …. هان با چند بار سرفه تازه تونست تو وضعیتی که توشه رو درک کنه …. همون جور که داشت چشمای سنجابیش و پر از تعجبش به نگاه خمار تبدیل میشد با لحن ارومی لب زد…
-ات حالا که فکر میکنم بدن تو برای من بهترین غذاست ….
فلیکس: تو و فلیکس دوست صمیمی هم بودید و خب توی یکی از جمع دوستای مشترکتون داشتید بازی جرات حقیقت رو انجام میدادید که برای جرات باید برای یه دقیقه رو پای فلیکس میشستی و خب به خاطر این بازی مجبور شدی اینکارو انجام بدی …اما خب هرچقدر بیشتر میگذشت بیشتر متوجه گرمای بدن فلیکس و بزرگتر شدن عضوش میشدی …میخواستی پاشی که فلیکس اروم جوری که فقط خودت بشنوی لب زد ….
-شاید امشب بتونیم یه بار این کار رو تست کنیم نه ؟
سونگمین : تو عضو نهم بودی وفقط برای یه شب به خاطر رفع نیازهاتون با سونگمین رابطه داشتید…اما خب تو بدت نمیومد که دوباره این کار و دوباره تکرار کنی و از طرفی هم چون کسی به غیر از تو و سونگمین توی خوابگاه نبود فرصت خوبی بود که کارت رو عملی کنی …در اتاق سونگمین رو به ارومی باز کردی و به سمت سونگمینی که سرش توگوشی بود رفتی و روی پاش نشستی …سونگمین که به نظر میرسید از این حرکت ات بدش نیومده بود دستاشو دور کمر ات حلقه کرد…
-از کجا میدونستی دلم برای بدنت و حس اینکه دوباره توم حست کنم تنگ شده ؟
جونگین: توی خونه مامان بابات بودید که این حرکت و روی جونگین پیاده کردی …جونگین که داشت ات رو با تعجب نگاه میکرد به ارومی لب زد
-ات دیوونه شدی ؟ اگه مامانت ببینه چی ؟
+ اومم مامانم ؟ اونا همشون رفتن بیرون الان فقط منو تو خونه ایم …
جونگین با این حرف تو لبخند جوکر مانندی زد وبا لحن خماری لب زد
-میدونی که تو این مورد بچه نونی دیگه وجود نداره باید ددی نون صدام کنی …. و همچنین چون خودت شروع کردی انتظار نداشته باش بهت سخت نگیرم
-ات حالا که فکر میکنم بدن تو برای من بهترین غذاست ….
فلیکس: تو و فلیکس دوست صمیمی هم بودید و خب توی یکی از جمع دوستای مشترکتون داشتید بازی جرات حقیقت رو انجام میدادید که برای جرات باید برای یه دقیقه رو پای فلیکس میشستی و خب به خاطر این بازی مجبور شدی اینکارو انجام بدی …اما خب هرچقدر بیشتر میگذشت بیشتر متوجه گرمای بدن فلیکس و بزرگتر شدن عضوش میشدی …میخواستی پاشی که فلیکس اروم جوری که فقط خودت بشنوی لب زد ….
-شاید امشب بتونیم یه بار این کار رو تست کنیم نه ؟
سونگمین : تو عضو نهم بودی وفقط برای یه شب به خاطر رفع نیازهاتون با سونگمین رابطه داشتید…اما خب تو بدت نمیومد که دوباره این کار و دوباره تکرار کنی و از طرفی هم چون کسی به غیر از تو و سونگمین توی خوابگاه نبود فرصت خوبی بود که کارت رو عملی کنی …در اتاق سونگمین رو به ارومی باز کردی و به سمت سونگمینی که سرش توگوشی بود رفتی و روی پاش نشستی …سونگمین که به نظر میرسید از این حرکت ات بدش نیومده بود دستاشو دور کمر ات حلقه کرد…
-از کجا میدونستی دلم برای بدنت و حس اینکه دوباره توم حست کنم تنگ شده ؟
جونگین: توی خونه مامان بابات بودید که این حرکت و روی جونگین پیاده کردی …جونگین که داشت ات رو با تعجب نگاه میکرد به ارومی لب زد
-ات دیوونه شدی ؟ اگه مامانت ببینه چی ؟
+ اومم مامانم ؟ اونا همشون رفتن بیرون الان فقط منو تو خونه ایم …
جونگین با این حرف تو لبخند جوکر مانندی زد وبا لحن خماری لب زد
-میدونی که تو این مورد بچه نونی دیگه وجود نداره باید ددی نون صدام کنی …. و همچنین چون خودت شروع کردی انتظار نداشته باش بهت سخت نگیرم
۲۲.۶k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.