فیک جونگ کوک پارت ۵
بریم که ببینیم ادامه فیک چی میشه
بعداز اینکه با جونگ کوک خداحافظی کردم سوار ماشینی شدم که گفته بود و راه افتادیم توی راه داشتم به بیرون نگاه میگردم که متوجه نشدم کی رسیدیم خونه که با صدای راننده به خودم اومدم
راننده = خانم رسیدیم
ا.ت = ممنون
از ماشین پیاده شدم به طرف خونه راه افتادم کلید انداختم در باز کردم که دیدم مامانم رو کاناپه نشسته که منو دید سریع اومد به طرفم
مامان = ا.ت عزیزم خوبی چرا دیشب بر نگشتی خونه
ا.ت = ببخشید مامام بیا بشیم همرو توضیح بدم دیشب که داشتم بر میگشتم توی راه ی ون بزرگ مشکی منو بزور داشت میبرد و متوجه نشدم چون بیهوش شده بودم
مامانم با نگرانی به بقیه حرف هام گوش میداد
ا.ت =که زمانی که من بیهوش بودم یکی به اسم جونگ کوک منو نجات میده و میبره به خونش و اونجا منتظر میمونه که من به هوش بیام وقتی به هوش میام منو با ماشی میفرسته خونه فقد
مامان = فقد همین چرا خوب به من زنگ نزده بود
ا.ت =خوبمامان اون تورو از کجا میشناخت حالا ولش کن غذا چی پختی
مامان= ای دختره شکمو رامیون درست کردم برو دست و صورتت رو بشور لباس هاتو عوض کن شبی این جنگلی ها شدی
باشه ی گفتم به طرف اتاقم رفتم رفتم ی دوش ده دقیقه گرفتم اومدم بیرون لباس هامو عوض کردم رفتم پایین بعداز خوردن غذا رفتم سر گوشیم که متوجه ی چیزی شدم
خوب خوب نظر بدید تا من پارت بعد رو بزارم هرچقدر لایک هاتون زیاد باشهمنم همون پارت بعدی رو میزارم ❤❤❤❤❤❤❤
بعداز اینکه با جونگ کوک خداحافظی کردم سوار ماشینی شدم که گفته بود و راه افتادیم توی راه داشتم به بیرون نگاه میگردم که متوجه نشدم کی رسیدیم خونه که با صدای راننده به خودم اومدم
راننده = خانم رسیدیم
ا.ت = ممنون
از ماشین پیاده شدم به طرف خونه راه افتادم کلید انداختم در باز کردم که دیدم مامانم رو کاناپه نشسته که منو دید سریع اومد به طرفم
مامان = ا.ت عزیزم خوبی چرا دیشب بر نگشتی خونه
ا.ت = ببخشید مامام بیا بشیم همرو توضیح بدم دیشب که داشتم بر میگشتم توی راه ی ون بزرگ مشکی منو بزور داشت میبرد و متوجه نشدم چون بیهوش شده بودم
مامانم با نگرانی به بقیه حرف هام گوش میداد
ا.ت =که زمانی که من بیهوش بودم یکی به اسم جونگ کوک منو نجات میده و میبره به خونش و اونجا منتظر میمونه که من به هوش بیام وقتی به هوش میام منو با ماشی میفرسته خونه فقد
مامان = فقد همین چرا خوب به من زنگ نزده بود
ا.ت =خوبمامان اون تورو از کجا میشناخت حالا ولش کن غذا چی پختی
مامان= ای دختره شکمو رامیون درست کردم برو دست و صورتت رو بشور لباس هاتو عوض کن شبی این جنگلی ها شدی
باشه ی گفتم به طرف اتاقم رفتم رفتم ی دوش ده دقیقه گرفتم اومدم بیرون لباس هامو عوض کردم رفتم پایین بعداز خوردن غذا رفتم سر گوشیم که متوجه ی چیزی شدم
خوب خوب نظر بدید تا من پارت بعد رو بزارم هرچقدر لایک هاتون زیاد باشهمنم همون پارت بعدی رو میزارم ❤❤❤❤❤❤❤
۱۱.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.