The last session
این آخرین دیدار بود
آخرین دیدار ؟
چرا نمیتونم معنی آخرین رو درک کنم همیشه همین کلمه گند میزنه به همهی احساسات و تصمیات یه نفر
آخرین بارت باشه ها
آحرین باره که ظبت میکنیم
امروز آخرین روزه وقتت تموم شد
همیشه این کلمه به ادما استرس میده چرا ؟
هیچوقت فکر نمیکردم یه روز همین کلمهی آخرین کاری کنه که دیگه
اون ادم سابق نباشم
من ادمارو نه میبخشم نه انتقام میگرم
هم برام مهمه هم نادیده میگیرم
هم میخوام باهاش حرف بزنم هم میخوام دیگه صداشو نشنوم
همه اینا بخاطر یه آخرین
آخرین دیدار آخرین دیدار لب ساحل درحالی که لباس سفید بلندش توی موج های کوچیک دریا مرقصید و باد موهای بُلَندش شونه میکرد به سمت من برگشت با همون چشم هایی که هربار با کوچیک ترین چیزی که خوشحالش میکرد میدرخشید به چشمای من زول زده بود وقتی منو میدید همیشه چشماش برق میزد اما این بار با اینکه تمام اجزای صورتش میگفت که حالم خوبه اما چشماش نمیتونست دروغ بگه
ببخشید که آخرین بار کنارت نبودم
ببخشید که بیشتر باهات حرف نزدم
ببخشید باید بیشتر به چشمات دقت میکردم
ببخشید که آخرین بار محکم تر بغلت نکرد
ببخشید این آخرین باره آخرین دیدار ببخشید فکر نمیکردم این چشمات این لبخندت این موهات این صحبت کردنت این سلام و این خدافظی آخر باشه
اون روز وقتی فهمیدم خودت لبخندت چشمات همه از این دنیا رفتن روح منم رفت فقط یادش رفت جسمم با خودش ببره وقتی فهمیدم اون آخرین دیدار بود باخودم گفتن شاید توی اون دنیا یا زندگی بعدی بتونم بازم ببینمت بدون هیچ آخرین باری
پایان
اینو همینجوری نوشتم وقت نکردم زیاد روش فکر کنم و میدونم بد شد به روم نیارین
آخرین دیدار ؟
چرا نمیتونم معنی آخرین رو درک کنم همیشه همین کلمه گند میزنه به همهی احساسات و تصمیات یه نفر
آخرین بارت باشه ها
آحرین باره که ظبت میکنیم
امروز آخرین روزه وقتت تموم شد
همیشه این کلمه به ادما استرس میده چرا ؟
هیچوقت فکر نمیکردم یه روز همین کلمهی آخرین کاری کنه که دیگه
اون ادم سابق نباشم
من ادمارو نه میبخشم نه انتقام میگرم
هم برام مهمه هم نادیده میگیرم
هم میخوام باهاش حرف بزنم هم میخوام دیگه صداشو نشنوم
همه اینا بخاطر یه آخرین
آخرین دیدار آخرین دیدار لب ساحل درحالی که لباس سفید بلندش توی موج های کوچیک دریا مرقصید و باد موهای بُلَندش شونه میکرد به سمت من برگشت با همون چشم هایی که هربار با کوچیک ترین چیزی که خوشحالش میکرد میدرخشید به چشمای من زول زده بود وقتی منو میدید همیشه چشماش برق میزد اما این بار با اینکه تمام اجزای صورتش میگفت که حالم خوبه اما چشماش نمیتونست دروغ بگه
ببخشید که آخرین بار کنارت نبودم
ببخشید که بیشتر باهات حرف نزدم
ببخشید باید بیشتر به چشمات دقت میکردم
ببخشید که آخرین بار محکم تر بغلت نکرد
ببخشید این آخرین باره آخرین دیدار ببخشید فکر نمیکردم این چشمات این لبخندت این موهات این صحبت کردنت این سلام و این خدافظی آخر باشه
اون روز وقتی فهمیدم خودت لبخندت چشمات همه از این دنیا رفتن روح منم رفت فقط یادش رفت جسمم با خودش ببره وقتی فهمیدم اون آخرین دیدار بود باخودم گفتن شاید توی اون دنیا یا زندگی بعدی بتونم بازم ببینمت بدون هیچ آخرین باری
پایان
اینو همینجوری نوشتم وقت نکردم زیاد روش فکر کنم و میدونم بد شد به روم نیارین
۲۵۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.