p:1
[سه پارتی از جیهوپ]
ژانر:مافیایی_ عاشقانه_ کمی غمگین_
شخصیت ها: ات_ جیهوپ_ مامان بابای ات_ مامان بابای جیهوپ_ عموی ات_ دختر عموی ات میا_
ات ویو:
چرا خانوادم باید منو سرکوفت کنن به خاطر انتخابم به نظر اونا ادممو اشتباه انتخاب کردم ولی از نظر خودم اصلا اینجوری نیس درسته عاشق یه ولگرد خیابونی شدم که نه شغلی نه کسی رو داره که بتونه کمکش کنه پسر عموم جیهوپ الان حدود یک سالی میشه که با هم قرار میزاریم و عاشق همیم ولی خانوادم با این مخالفن و همیشه تو خونمون سر همین موضوع دعوا میکنیم ولی من به حرف اونا گوش نمیگیرم حتی اگه قرار باشه بد بخت بشم که بعید میدونم کنار جیهوپ بد بخت بشم اون خیلی منو دوست داره منم دوسش دارم ولی کسی به این اهمیت نمیده کسی عشق و علاقه ای که نسبت به من تو وجودشه رو نمیبینه و فقط دست های خالی اونو میبینن ولی من برام مهم نیس که پول داره یا نه من خودشو میخوام نه پولشو کاش میشد خانوادمون به نظرمون احترام میزاشتن😔 رو مبل نشسته بودم و آروم اشک میریختم که با صدای بابام سرمو بالا آوردم که گفت»تو از چی اون ولگرد بی عرضه خوشت میاد دختر
منم کم نیاوردم و گفتم»بابا در موردش اینجوری حرف نزن من دوسش دارم اون الان یک ساله که دوس پسرمه من دوسش دارم برام مهم نیس که شما چی میگین من میخوامش (گریه)
عموی دومم که با زن و دخترش اومده بودن گفت»دخترم بابات راست میگه تو چرا اینقدر لجبازی این همه خاستگار خوب داری چرا اون
گفتم»چون من اونو دوست دارم عمو لطفا حرفای بابا رو تکرار نکنید
دختر عموی حسودم کن همیشه از من بدش میومد همینطور من بدم ازش میومد گفت»ایششششش دختر لجباز کله شق تو لیاقتت همون جیهوپ اسکله هیچی نداره
از روی مبل بلند شدم و روبه میا کردم و کفتم»ساکت شو میا حق نداری اینجوری راجبش حرف بزنی (گریه)
بعد هم سمت اتاقم رفتم و با پوشیدن پالتوی مشکیم و برداشتن گوشیم از اتاق زدم بیرون و از خونه رفتم بیرون بی توجه به اونا که اسممو صدا میزدن گریه هام شدت گرفت وتو خیابونا راه میرفتم و گریه میکردم که دستی روی چشام قرار گرفت با عصبانیت و بی حوصلگی دستشو پس زدم و بی توجه به اینکه کیه گفتم»اههه ولم کن حوصله ندارم ایشششش
ولی وقتی برگشتم با قیافه کیوت و پر از تعجب جیهوپ مواجه شدم که گفت»خوبی بیب چیزی شده
با ذوق گفتم»واییی ببخشید نمیدونستم تویی
اشکامو پاک کردم و ادامه دادم »اره خوبم تو چطوری عزیزم
دستمو گرفت و با هم همونطور که قدم میزدیم گفت »هیچی با مامان بابام دعوام شد و اونا هم گفتن دیگه حق نداری بیای تو خونه منم عصبی شدم و زدم بیرون دیگه قصد ندارم برگردم اونجا
وایسادم و روبهش گفتم»پس کجا میخوای بخوای جیهوپ
خنده ای کرد و دستاشو تو جیباش برد که دیوونه این کارش بودم درسته پول نداره و یه ولگرد خیابونیه ولی خیلی جذاب و خوشکله گفت»تو پارک تو خیابون مهم نیس بیب تو فقط مراقب خودت باش و به اینکه من کجا میخوابم و اینا فک نکن هوم؟
با اشکای مزاحمی که جلوی دیدم رو تار کرده بود گفتم»وقتی معلوم نیس عشقم کجا میخوابه چجوری بهش فک نکنم جیهوپ
دستاشو بین صورتم قاب کرد و گفت»میخوام امشب با هم بریم بار یکم حال و هوای هر دومون عوض بشه بعدش واسه یه ۵ یا شایدم ۶ سالی باید از کره برم
با تعجب و ناراحتی گفتم»چ...چییییی کجا میخوای بری جیهوپ
گفت»واسه یه چند سالی دارم میرم آمریکا بیب تو این مدتی که من نیستم منتظرم بمون اگه واقعا دوسم داری ببین نمیتونم الان بهت بگم که چرا دارم میرم خب ولی اینو بدون که قرار نیس این جیهوپ مزخرف که همه ازم بدشون میاد رو ببینی بیب کلی هدف دارم که میخوام با رفتن به امریکا بهشون برسم بعد با دستای پر و سربلند برمیگردم پیشت
گفتم»جیهوپ حالت خوبه چیزی زدی چرا چرت و پرت میگی
تک خنده ای کرد و گفت»تو اسمشو بزار چرت پرت بریم بار؟
من که تا الان فک میکردم داره شوخی میکنه و فقط داره برای اینکه من کمی بخندم این چرت و پرتا رو سر هم میکنه بی توجه به حرفش گفتم»اره بریم عشقم
بعد لبامو سطحی بوسید و کمرمو گرفت و همونطور که تو بغلش بودم با هم سمت بار حرکت کردیم و اون شب شب خیلی خوبی برای هر دومون بود و کلی بهمون خوش گذشت ولی مث اینکه اون حرفی که زد اصلا شوخی نداشت و خیلی جدی بود چون بعد اون شب یهو غیبش زد و خبری ازش ندارم نه فقط من حتی خانوادش هیچکس اونو حتی یه بار هم دیگه ندیدن از دوستاش راجبش سوال کردم ولی اونا هم ازش خبر نداشتن......
ژانر:مافیایی_ عاشقانه_ کمی غمگین_
شخصیت ها: ات_ جیهوپ_ مامان بابای ات_ مامان بابای جیهوپ_ عموی ات_ دختر عموی ات میا_
ات ویو:
چرا خانوادم باید منو سرکوفت کنن به خاطر انتخابم به نظر اونا ادممو اشتباه انتخاب کردم ولی از نظر خودم اصلا اینجوری نیس درسته عاشق یه ولگرد خیابونی شدم که نه شغلی نه کسی رو داره که بتونه کمکش کنه پسر عموم جیهوپ الان حدود یک سالی میشه که با هم قرار میزاریم و عاشق همیم ولی خانوادم با این مخالفن و همیشه تو خونمون سر همین موضوع دعوا میکنیم ولی من به حرف اونا گوش نمیگیرم حتی اگه قرار باشه بد بخت بشم که بعید میدونم کنار جیهوپ بد بخت بشم اون خیلی منو دوست داره منم دوسش دارم ولی کسی به این اهمیت نمیده کسی عشق و علاقه ای که نسبت به من تو وجودشه رو نمیبینه و فقط دست های خالی اونو میبینن ولی من برام مهم نیس که پول داره یا نه من خودشو میخوام نه پولشو کاش میشد خانوادمون به نظرمون احترام میزاشتن😔 رو مبل نشسته بودم و آروم اشک میریختم که با صدای بابام سرمو بالا آوردم که گفت»تو از چی اون ولگرد بی عرضه خوشت میاد دختر
منم کم نیاوردم و گفتم»بابا در موردش اینجوری حرف نزن من دوسش دارم اون الان یک ساله که دوس پسرمه من دوسش دارم برام مهم نیس که شما چی میگین من میخوامش (گریه)
عموی دومم که با زن و دخترش اومده بودن گفت»دخترم بابات راست میگه تو چرا اینقدر لجبازی این همه خاستگار خوب داری چرا اون
گفتم»چون من اونو دوست دارم عمو لطفا حرفای بابا رو تکرار نکنید
دختر عموی حسودم کن همیشه از من بدش میومد همینطور من بدم ازش میومد گفت»ایششششش دختر لجباز کله شق تو لیاقتت همون جیهوپ اسکله هیچی نداره
از روی مبل بلند شدم و روبه میا کردم و کفتم»ساکت شو میا حق نداری اینجوری راجبش حرف بزنی (گریه)
بعد هم سمت اتاقم رفتم و با پوشیدن پالتوی مشکیم و برداشتن گوشیم از اتاق زدم بیرون و از خونه رفتم بیرون بی توجه به اونا که اسممو صدا میزدن گریه هام شدت گرفت وتو خیابونا راه میرفتم و گریه میکردم که دستی روی چشام قرار گرفت با عصبانیت و بی حوصلگی دستشو پس زدم و بی توجه به اینکه کیه گفتم»اههه ولم کن حوصله ندارم ایشششش
ولی وقتی برگشتم با قیافه کیوت و پر از تعجب جیهوپ مواجه شدم که گفت»خوبی بیب چیزی شده
با ذوق گفتم»واییی ببخشید نمیدونستم تویی
اشکامو پاک کردم و ادامه دادم »اره خوبم تو چطوری عزیزم
دستمو گرفت و با هم همونطور که قدم میزدیم گفت »هیچی با مامان بابام دعوام شد و اونا هم گفتن دیگه حق نداری بیای تو خونه منم عصبی شدم و زدم بیرون دیگه قصد ندارم برگردم اونجا
وایسادم و روبهش گفتم»پس کجا میخوای بخوای جیهوپ
خنده ای کرد و دستاشو تو جیباش برد که دیوونه این کارش بودم درسته پول نداره و یه ولگرد خیابونیه ولی خیلی جذاب و خوشکله گفت»تو پارک تو خیابون مهم نیس بیب تو فقط مراقب خودت باش و به اینکه من کجا میخوابم و اینا فک نکن هوم؟
با اشکای مزاحمی که جلوی دیدم رو تار کرده بود گفتم»وقتی معلوم نیس عشقم کجا میخوابه چجوری بهش فک نکنم جیهوپ
دستاشو بین صورتم قاب کرد و گفت»میخوام امشب با هم بریم بار یکم حال و هوای هر دومون عوض بشه بعدش واسه یه ۵ یا شایدم ۶ سالی باید از کره برم
با تعجب و ناراحتی گفتم»چ...چییییی کجا میخوای بری جیهوپ
گفت»واسه یه چند سالی دارم میرم آمریکا بیب تو این مدتی که من نیستم منتظرم بمون اگه واقعا دوسم داری ببین نمیتونم الان بهت بگم که چرا دارم میرم خب ولی اینو بدون که قرار نیس این جیهوپ مزخرف که همه ازم بدشون میاد رو ببینی بیب کلی هدف دارم که میخوام با رفتن به امریکا بهشون برسم بعد با دستای پر و سربلند برمیگردم پیشت
گفتم»جیهوپ حالت خوبه چیزی زدی چرا چرت و پرت میگی
تک خنده ای کرد و گفت»تو اسمشو بزار چرت پرت بریم بار؟
من که تا الان فک میکردم داره شوخی میکنه و فقط داره برای اینکه من کمی بخندم این چرت و پرتا رو سر هم میکنه بی توجه به حرفش گفتم»اره بریم عشقم
بعد لبامو سطحی بوسید و کمرمو گرفت و همونطور که تو بغلش بودم با هم سمت بار حرکت کردیم و اون شب شب خیلی خوبی برای هر دومون بود و کلی بهمون خوش گذشت ولی مث اینکه اون حرفی که زد اصلا شوخی نداشت و خیلی جدی بود چون بعد اون شب یهو غیبش زد و خبری ازش ندارم نه فقط من حتی خانوادش هیچکس اونو حتی یه بار هم دیگه ندیدن از دوستاش راجبش سوال کردم ولی اونا هم ازش خبر نداشتن......
۴۱.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.