خواهربرادری part19
خواهربرادری
Part19
پرش زمانی (چند روز بعد)
هایون ویو
قرار شد امروز بریم ددر دودور
منم دست جیمین اوپا و جونگ کوک و سفت گرفتم که کسی دورو برشون نباشه😌هرچی نباشه خواهرشونم
جیمین:الان مثلا ک چی دستمونو گرفتی؟
هایون:شما حواستون به خودتون نیس
جونگ کوک:عع نبابا تو میتونی مواظبت کنی از ما خواهر شوهر حسود
هایون:جونگ کوک ببند خواهر شوهر دیگ چه کوفتیه بعدم من حسود نیستم
جونگ کوک:آره دارم میبینم
جیمین:خیلی خب بسه دیگه بریم پیش بقیه
هایون:شما برید من میخام بمونم
جونگ کوک:اونوقت واسه چی؟
هایون:به تو ربطی نداره ولی میخام خلوت کنم
جونگ کوک:با کی؟(عصبانی)
هایون:ای کیو تنها
جیمین:ازین خبرا نیس بیا بریم
هایون:چراااااا؟
جیمین:بیا بریم حرف نباشه
هایون:باوشه
رفتیم پیش اتیش پاره ها
هایون ویو
رفتیم اونجا و کلی ور ور کردن تا آخر قرار شد من با جونگ کوک بریم بگردیم
هایون:کوکی
جونگ کوک:ها
هایون:داداشی راه و که بلدی؟
دیدم کوک با شوک وایساد
هایون:جونگ کوک😳
جونگ کوک:اولین باره که میام😳
هایون:هااااا(عربده)
جونگ کوک:گوشمممم..
هایون:خاک توسرتتتتتتت
جونگ کوک:خ حالا یکاری میکنیم دیگ
هایون:فق خفه شو
جونگ کوک:خدایی حق داری
هایون:وایییییییی(گریه الکی)
جونگ کوک:خب حالا همینجا وایس تا برم ببینم جایی و پیدا میکنم
هایون:عین آدم میری عین آدم میای فهمیدی
جونگ کوک:اوک
هایون:جونگ کوک رفت نیم ساعت شد هنوز نیومده دیگه دارم میترسم
۲ ساعت بعد
هایون:اون کوک بیشعور هنوز نیومده ۲ ساعت گذشت و نیومده
دارم از ترس گریه میکنم و هی راه میرم داشتم راه میرفتم که یهو پام خورد به سنگ با سر خوردم رو یچی و بعد بیهوش شدم........
ادامه پارت بعد
اینم از پارت جدید و پارت دیگه ای ندارم که بزارم تا فردا دوتا میزارم
Part19
پرش زمانی (چند روز بعد)
هایون ویو
قرار شد امروز بریم ددر دودور
منم دست جیمین اوپا و جونگ کوک و سفت گرفتم که کسی دورو برشون نباشه😌هرچی نباشه خواهرشونم
جیمین:الان مثلا ک چی دستمونو گرفتی؟
هایون:شما حواستون به خودتون نیس
جونگ کوک:عع نبابا تو میتونی مواظبت کنی از ما خواهر شوهر حسود
هایون:جونگ کوک ببند خواهر شوهر دیگ چه کوفتیه بعدم من حسود نیستم
جونگ کوک:آره دارم میبینم
جیمین:خیلی خب بسه دیگه بریم پیش بقیه
هایون:شما برید من میخام بمونم
جونگ کوک:اونوقت واسه چی؟
هایون:به تو ربطی نداره ولی میخام خلوت کنم
جونگ کوک:با کی؟(عصبانی)
هایون:ای کیو تنها
جیمین:ازین خبرا نیس بیا بریم
هایون:چراااااا؟
جیمین:بیا بریم حرف نباشه
هایون:باوشه
رفتیم پیش اتیش پاره ها
هایون ویو
رفتیم اونجا و کلی ور ور کردن تا آخر قرار شد من با جونگ کوک بریم بگردیم
هایون:کوکی
جونگ کوک:ها
هایون:داداشی راه و که بلدی؟
دیدم کوک با شوک وایساد
هایون:جونگ کوک😳
جونگ کوک:اولین باره که میام😳
هایون:هااااا(عربده)
جونگ کوک:گوشمممم..
هایون:خاک توسرتتتتتتت
جونگ کوک:خ حالا یکاری میکنیم دیگ
هایون:فق خفه شو
جونگ کوک:خدایی حق داری
هایون:وایییییییی(گریه الکی)
جونگ کوک:خب حالا همینجا وایس تا برم ببینم جایی و پیدا میکنم
هایون:عین آدم میری عین آدم میای فهمیدی
جونگ کوک:اوک
هایون:جونگ کوک رفت نیم ساعت شد هنوز نیومده دیگه دارم میترسم
۲ ساعت بعد
هایون:اون کوک بیشعور هنوز نیومده ۲ ساعت گذشت و نیومده
دارم از ترس گریه میکنم و هی راه میرم داشتم راه میرفتم که یهو پام خورد به سنگ با سر خوردم رو یچی و بعد بیهوش شدم........
ادامه پارت بعد
اینم از پارت جدید و پارت دیگه ای ندارم که بزارم تا فردا دوتا میزارم
۹.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.