🖇فراز و نشیب 🖇...PART ⁸
V... RHS:
چشام پر بغض بود رفتم سمت در خونه ارسلان و زنگو زدم که باز کرد
دیانا: س.ل.ا..سلام
ارسلان: چشاش بغض داشت .... سلام
دیانا: خواب بودی ؟
ارسلان: نه داشتم گیم میزدم
دیانا: ببخشید میشه یه لیوان آب بهم بدی
ارسلان: زدم زیر خنده
دیانا: بغضم بیشتر شد
ارسلان: نگاش کن 😅😅
دیانا: کجاش خنده داره
ارسلان: تو خیلی خنده داری
دیانا:بهم آب میدی یا نه
ارسلان: رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان آب براش آوردم.... بیا
دیانا: ابو سر کشیدم ... مرسی
ارسلان: بیا تو دیگه .
دیانا: نه فقط آب میخواستم
چشام پر بغض بود رفتم سمت در خونه ارسلان و زنگو زدم که باز کرد
دیانا: س.ل.ا..سلام
ارسلان: چشاش بغض داشت .... سلام
دیانا: خواب بودی ؟
ارسلان: نه داشتم گیم میزدم
دیانا: ببخشید میشه یه لیوان آب بهم بدی
ارسلان: زدم زیر خنده
دیانا: بغضم بیشتر شد
ارسلان: نگاش کن 😅😅
دیانا: کجاش خنده داره
ارسلان: تو خیلی خنده داری
دیانا:بهم آب میدی یا نه
ارسلان: رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان آب براش آوردم.... بیا
دیانا: ابو سر کشیدم ... مرسی
ارسلان: بیا تو دیگه .
دیانا: نه فقط آب میخواستم
۱۶.۲k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.