دو پارتی جونگین p2(end)
تابع قوانین ویسگون، تابع قوانین جمهوری اسلامی
&دارم میگم حامله ام جونگین.. بچهٔ تو توی رحم منه
دستی به موهاش کشید و با کلافگی از روی کاناپه بلند شد
_مطمئنی از منه؟!
نگاه غمگینی بهش انداختی و زمزمه کردی
&من هر...زه نیستم جونگین
نفس کلافه ای بیرون فرستاد و ساکت موند
&الان چیکار کنم؟بندازمش؟!
متعجب به سمتت برگشت و گفت
_چطور میتونی حتی به همچین چیزی فکر بکنی ا.ت؟!
قدم هاش رو به سمتت برداشت و کنارت روی مبل نشست
_معلومه که نباید بندازیش
دستت رو میون دو دستش گرفت و ادامه داد
_قبول ما اشتباه کردیم... هر اشتباهی هم تاوانی داره.. تاوان مام اینکه پدر و مادر بشیم.. چه تاوانی از این بهتر؟!
&جونگین
بلند شد و به سمتی رفت، بعد از کمی گشتن داخل یکی از کشو هاش به سمتت برگشت و جلوت روی زانو هاش نشست
_کاریه که من باهات انجامش دادم.. تو نمی خواستی، و مسئولیتش هم میپذرم... پس ا.ت.. با من ازدواج میکنی؟!
چشم های متعجبت رو به چشم های درخشانش دوختی
&چی؟!
_با من ازدواج میکنی؟! باقی عمرت رو با من شریک میشی؟! میای تا باهم برای بچه ای که بهش زندگی دادیم پدر و مادر واقعی بشیم؟!
ناخودآگاه لبخندی زدی و زمزمه کردی
&بله.. بله جونگین
لبخندی زد و حلقه نقره ای رنگی رو دستت کرد
_حالا بزار برات یه واقعیش رو میخرم.. فعلا همینو پیدا کردم
خندید که توام خندیدی
_وای ا.ت تو الان دیگه دوتا نینی داری
لبخند منگی زدی و سوالی نگاهش کردی
_یکیش منم.. بیبی تُستت.. البته به وقتش پدر تستت، یکیشم نینیمونه
دستش رو روی شکمت گذاشت و گفت
_امیدوارم لایقش باشیم
نفس عمیقی کشیدی گفتی
&امیدوارم
لبخندی زد و جسم ظریفت رو توی بغلش کشید
_امیدوارم بتونم اونجوری که لایقشی عاشقت بشم
سکوت کردی و خودت رو بیشتر به جسمش فشردی تا این حقیقت که شما هنوز حس عاشقانه ای بهم نداشتید رو حتی شده برای ثانیه ای فراموش بکنی..
#استری_کیدز
#جونگین
&دارم میگم حامله ام جونگین.. بچهٔ تو توی رحم منه
دستی به موهاش کشید و با کلافگی از روی کاناپه بلند شد
_مطمئنی از منه؟!
نگاه غمگینی بهش انداختی و زمزمه کردی
&من هر...زه نیستم جونگین
نفس کلافه ای بیرون فرستاد و ساکت موند
&الان چیکار کنم؟بندازمش؟!
متعجب به سمتت برگشت و گفت
_چطور میتونی حتی به همچین چیزی فکر بکنی ا.ت؟!
قدم هاش رو به سمتت برداشت و کنارت روی مبل نشست
_معلومه که نباید بندازیش
دستت رو میون دو دستش گرفت و ادامه داد
_قبول ما اشتباه کردیم... هر اشتباهی هم تاوانی داره.. تاوان مام اینکه پدر و مادر بشیم.. چه تاوانی از این بهتر؟!
&جونگین
بلند شد و به سمتی رفت، بعد از کمی گشتن داخل یکی از کشو هاش به سمتت برگشت و جلوت روی زانو هاش نشست
_کاریه که من باهات انجامش دادم.. تو نمی خواستی، و مسئولیتش هم میپذرم... پس ا.ت.. با من ازدواج میکنی؟!
چشم های متعجبت رو به چشم های درخشانش دوختی
&چی؟!
_با من ازدواج میکنی؟! باقی عمرت رو با من شریک میشی؟! میای تا باهم برای بچه ای که بهش زندگی دادیم پدر و مادر واقعی بشیم؟!
ناخودآگاه لبخندی زدی و زمزمه کردی
&بله.. بله جونگین
لبخندی زد و حلقه نقره ای رنگی رو دستت کرد
_حالا بزار برات یه واقعیش رو میخرم.. فعلا همینو پیدا کردم
خندید که توام خندیدی
_وای ا.ت تو الان دیگه دوتا نینی داری
لبخند منگی زدی و سوالی نگاهش کردی
_یکیش منم.. بیبی تُستت.. البته به وقتش پدر تستت، یکیشم نینیمونه
دستش رو روی شکمت گذاشت و گفت
_امیدوارم لایقش باشیم
نفس عمیقی کشیدی گفتی
&امیدوارم
لبخندی زد و جسم ظریفت رو توی بغلش کشید
_امیدوارم بتونم اونجوری که لایقشی عاشقت بشم
سکوت کردی و خودت رو بیشتر به جسمش فشردی تا این حقیقت که شما هنوز حس عاشقانه ای بهم نداشتید رو حتی شده برای ثانیه ای فراموش بکنی..
#استری_کیدز
#جونگین
۲۳.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.