فیک کوک (ناخواسته)پارت ۲۰
از زبان ا/ت
کی بود..این صدای کیه ؟صدای یه دختره جوون بود که با خنده گفت : سلام به همگی..حتما الان همتون به خصوص خواهر جونم میگین من کی هستم نه ؟
دوباره مثل دیوونه ها خندید و گفت : من کی هستم ؟نمیگم چون باید خودتون بفهمید اما قبلش یه چیزه مهم من ش و گفت : یه خبر بمب و بترکون دارم براتون در مورده دو نفره که توی جمع هستن..جئون جونگ کوک و کیم ا/ت.
همه حرفاش رو با نفرت توی وجودش میزد.. گفت : خواهر جونم تا ۱۰ ثانیه میشمرم اگه خودتو رسوندی که باهم تسویه حساب میکنیم ولی اگه نرسیدی هم این خبره خوش رو همه میشنون
سست بودم به جونگ کوک نگاه کردم انگار هیچ ترسی از او رفتن نداشت اما من نمیتونستم..
پیراهنم رو جمع کردم و با کفشای پاشنه بلندم دویدم سمته اتاقی که صدا از اونجا پخش میشد اما نمیتونستم پیداش کنم.
توی ثانیه ۲ بود که تموم شد و گفت : نرسیدی..
با خنده دیوانه وار گفت : جئون جونگ کوک و کیم ا/ت باهم رابطه دارن اووو نمیدونید چقدر باهم گرمن حتی توی یه هتل میمونن بعضی شبا به نظرتون این یعنی چی
دوباره زد زیر خنده..همه چیز تموم شد آبروم رفت دیگه دست از دویدن برداشتم..اما به اتاق مقصد رسیدم در رو باز کردم که با یه دختر هم سن خودم مواجه شدم خوشگل بود شبیه مامان و بابام بود
تا منو دید از جاش بلند شد و توی میکروفون گفت : بالاخره رسید
گفتم : تو..تو کی هستی ؟
با چشمای اشکی و اعصبی گفت : کسی که زندگیش رو ۲۳ سال جهنم کردی
جاز من بزرگتره من چیکارش کردم...
گفتم : من تو رو نمیشناسم چرا این کارا رو میکنی چی میخوای ؟
گفت : زندگی از دست رفتم رو میخوام اما تو که نمیتونی برش گردونی پس..
چاقو رو از آستینش درآورد با ترس به چاقو توی دستش نگاه کردم و گفتم : میخوای چیکار کنی..
ترسم رو قورت دادم و نزدیکش شدم چاقو رو با کف دستم مهار کردم اما...
کی بود..این صدای کیه ؟صدای یه دختره جوون بود که با خنده گفت : سلام به همگی..حتما الان همتون به خصوص خواهر جونم میگین من کی هستم نه ؟
دوباره مثل دیوونه ها خندید و گفت : من کی هستم ؟نمیگم چون باید خودتون بفهمید اما قبلش یه چیزه مهم من ش و گفت : یه خبر بمب و بترکون دارم براتون در مورده دو نفره که توی جمع هستن..جئون جونگ کوک و کیم ا/ت.
همه حرفاش رو با نفرت توی وجودش میزد.. گفت : خواهر جونم تا ۱۰ ثانیه میشمرم اگه خودتو رسوندی که باهم تسویه حساب میکنیم ولی اگه نرسیدی هم این خبره خوش رو همه میشنون
سست بودم به جونگ کوک نگاه کردم انگار هیچ ترسی از او رفتن نداشت اما من نمیتونستم..
پیراهنم رو جمع کردم و با کفشای پاشنه بلندم دویدم سمته اتاقی که صدا از اونجا پخش میشد اما نمیتونستم پیداش کنم.
توی ثانیه ۲ بود که تموم شد و گفت : نرسیدی..
با خنده دیوانه وار گفت : جئون جونگ کوک و کیم ا/ت باهم رابطه دارن اووو نمیدونید چقدر باهم گرمن حتی توی یه هتل میمونن بعضی شبا به نظرتون این یعنی چی
دوباره زد زیر خنده..همه چیز تموم شد آبروم رفت دیگه دست از دویدن برداشتم..اما به اتاق مقصد رسیدم در رو باز کردم که با یه دختر هم سن خودم مواجه شدم خوشگل بود شبیه مامان و بابام بود
تا منو دید از جاش بلند شد و توی میکروفون گفت : بالاخره رسید
گفتم : تو..تو کی هستی ؟
با چشمای اشکی و اعصبی گفت : کسی که زندگیش رو ۲۳ سال جهنم کردی
جاز من بزرگتره من چیکارش کردم...
گفتم : من تو رو نمیشناسم چرا این کارا رو میکنی چی میخوای ؟
گفت : زندگی از دست رفتم رو میخوام اما تو که نمیتونی برش گردونی پس..
چاقو رو از آستینش درآورد با ترس به چاقو توی دستش نگاه کردم و گفتم : میخوای چیکار کنی..
ترسم رو قورت دادم و نزدیکش شدم چاقو رو با کف دستم مهار کردم اما...
۱۴۴.۳k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.