part2: devil's angle🏹
part2: devil's angle🏹
یونجون بیخیال به راه رفتنش ادامه داد"برات در میارم ولی بعدا بگو چرا..."
ناهی سرش رو برگشتوند"حتما بت میگم....حالا خداحافظ"و از یونجون دور شد و راه خودش رو رفت.
*******
خم شد و دستش رو گذاشت رو زانو هاش، نفس نفس میزد"صب کن یونجی"داد زد.
یونجی ایستاد و برگشت به ناهی نگاه کرد"هی....اونی یکم خودتو تکون بده داره دیر میشه"با اخمی ساختگی گفت.
ناهی نگاهی بهش انداخت"اومدم..."درست ایستاد و شروع به سریع راه رفتن کرد. تو مسیر مدرسه یونجی تا تونست حرف زد از خوابی که دیده بود تا دستشویی رفتنش و چه غذاهایی خورد بود.ناهی چیزی به یونجی نگفت و فقط برای تایید حرفاش سرش رو تکون میداد.
به مدرسه رسیدن و یونجی سریع رفت سمت کلاسش و دستش رو برای ناهی تکون داد و ناهی فقط براش لبخندی زد و خودش هم رفت سمت کلاسش و خداروشکر دیر نکرده بود.
با خیال اسوده نشست و منتظر اومدن معلمش شد. غرق افکارش بود که با حس دستی رو شونش به خودش اومد و به فردی که دستش رو گذاشته بود رو شونش نگاه کرد.
"لیسا؟؟؟"چرا جدیدا زیاد میومد سمتش.لیسا با اخم دستش رو کشید "اخ...لیسا چیکار میکنی؟؟"
لیسا اونو از کلاس بیرون کشید و زدش به دیوار" کیم ناهی....بهت اخطار دادم که بهم بگو اون فرد کیه وگرنه خودت هم تو دردسر میافتی"ناهی با تعجب به لیسا نگاه کرد."خودت رو نزن به اون راه که نمیدونی یونجونه"لیسا با اعصبانیت گفت ناهی لیسا رو هل داد"که چی....چرا میای یقه ی منو میگیری؟"
لیسا با چشاش وحشی به ناهی نگاه کرد"ناهی..."خواست چیزی بگه که یقه ی لیسا توسط کسی کشیده شد" به تو ربطی نداره من چیکار میکنم...فکر کردی کی هستی به خودت اجازه میدی تو کارام دخالت کنی؟نکنه فقط چون تونستی لقب مراقب رو بگیری اینطور سر شدی"ناهی با تعجب به یونجون نگاه کرد.
یونجون لیسا رو هل داد و انگشت اشاره اش رو براش بالا برد"دفعه اخرت باشه..." و از اونجا رفت.
لیسا شوک شده به جای خالی یونجون خیره شد.دستاشو مشت کرد و از اونجا رفت ناهی هم گیج به کلاسش رفت.
****
میتونید تمام چیزای مربوط به فیکم رو با هشتگ #thearcher
ببینید...^-^
نظرتون رو بگید وگرنه ادامه نمیدم😐 😑 ♥ 🔪 🔫
بخاطر تاخیر هم متاسفم^~^جبرانی فردا هم یه پارت میزارم❤ 🌈 اگه پارت ها کوتاه هستن ببخشید الان تازه اوایل فیک هستیم یکم بگذره براتون فول میزارم🌈 ❤
یونجون بیخیال به راه رفتنش ادامه داد"برات در میارم ولی بعدا بگو چرا..."
ناهی سرش رو برگشتوند"حتما بت میگم....حالا خداحافظ"و از یونجون دور شد و راه خودش رو رفت.
*******
خم شد و دستش رو گذاشت رو زانو هاش، نفس نفس میزد"صب کن یونجی"داد زد.
یونجی ایستاد و برگشت به ناهی نگاه کرد"هی....اونی یکم خودتو تکون بده داره دیر میشه"با اخمی ساختگی گفت.
ناهی نگاهی بهش انداخت"اومدم..."درست ایستاد و شروع به سریع راه رفتن کرد. تو مسیر مدرسه یونجی تا تونست حرف زد از خوابی که دیده بود تا دستشویی رفتنش و چه غذاهایی خورد بود.ناهی چیزی به یونجی نگفت و فقط برای تایید حرفاش سرش رو تکون میداد.
به مدرسه رسیدن و یونجی سریع رفت سمت کلاسش و دستش رو برای ناهی تکون داد و ناهی فقط براش لبخندی زد و خودش هم رفت سمت کلاسش و خداروشکر دیر نکرده بود.
با خیال اسوده نشست و منتظر اومدن معلمش شد. غرق افکارش بود که با حس دستی رو شونش به خودش اومد و به فردی که دستش رو گذاشته بود رو شونش نگاه کرد.
"لیسا؟؟؟"چرا جدیدا زیاد میومد سمتش.لیسا با اخم دستش رو کشید "اخ...لیسا چیکار میکنی؟؟"
لیسا اونو از کلاس بیرون کشید و زدش به دیوار" کیم ناهی....بهت اخطار دادم که بهم بگو اون فرد کیه وگرنه خودت هم تو دردسر میافتی"ناهی با تعجب به لیسا نگاه کرد."خودت رو نزن به اون راه که نمیدونی یونجونه"لیسا با اعصبانیت گفت ناهی لیسا رو هل داد"که چی....چرا میای یقه ی منو میگیری؟"
لیسا با چشاش وحشی به ناهی نگاه کرد"ناهی..."خواست چیزی بگه که یقه ی لیسا توسط کسی کشیده شد" به تو ربطی نداره من چیکار میکنم...فکر کردی کی هستی به خودت اجازه میدی تو کارام دخالت کنی؟نکنه فقط چون تونستی لقب مراقب رو بگیری اینطور سر شدی"ناهی با تعجب به یونجون نگاه کرد.
یونجون لیسا رو هل داد و انگشت اشاره اش رو براش بالا برد"دفعه اخرت باشه..." و از اونجا رفت.
لیسا شوک شده به جای خالی یونجون خیره شد.دستاشو مشت کرد و از اونجا رفت ناهی هم گیج به کلاسش رفت.
****
میتونید تمام چیزای مربوط به فیکم رو با هشتگ #thearcher
ببینید...^-^
نظرتون رو بگید وگرنه ادامه نمیدم😐 😑 ♥ 🔪 🔫
بخاطر تاخیر هم متاسفم^~^جبرانی فردا هم یه پارت میزارم❤ 🌈 اگه پارت ها کوتاه هستن ببخشید الان تازه اوایل فیک هستیم یکم بگذره براتون فول میزارم🌈 ❤
۱۰.۵k
۱۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.