تک پارتی دوپارتی (پارت ۱)
تک پارتی دوپارتی (پارت ۱)
تهیونگ با پوزخند به صفحه لپ تاپش خیره شده بود و تصویرهای متعددی رو داخل اون چک میکرد. به پشتی صندلی تکیه داد و زمزمه کرد:
- چرا نمیاد..
یک هفته ای میشد که پنهانی داخل خونه همسایه کناریش دوربین نصب کرده بود و حرکات اون رو زیر نظر گرفته بود. ولی اونجوری که انتظار داشت هنوز موفق نشده بود صحنات تحریک کننده ای از همسایه جذابش ببینه.
جونگ کوک شبها دیروقت به خونه میومد و تلویزیون تماشا میکرد. حتی موضوع فیلمهاش هم کسل کننده و اغلب پر از زنهایی بودن که جیغ میکشیدن و فرار میکردن.
تنها نکته جالب زندگیش رفت و آمد مداومش به اتاقی توی خونه بود که بخاطر قفل بودن درش تهیونگ نتونسته بود اونجا دوربینی نصب کنه.
جونگ کوک اونقدر عادی بود که تهیونگ داشت کم کم به این فکر میرسید باید دوربین هارو برداره و دیگه وقتش رو برای چک کردن اون پسر حروم نکنه!
خواست صفحه لپ تاپش رو ببنده که در خونه باز شد و جونگ کوک داخل اومد. تهیونگ لبخندی زد که با دیدن کسی کنار جونگ کوک محو شد. دختری جوون با خنده های مستانه پسر رو همراهی میکرد. جونگ کوک اون رو به سمت کاناپه هدایت کرد و نوشیدنی ای براش اورد. بعد از کمی نوشیدن جونگ کوک گفت:
+ دوست داری زودتر کارمون رو شروع کنیم؟
دختر با عشوه دستش رو به سمت یقه لباسش اورد که جونگ کوک مانعش شد:
+ من یه اتاق مخصوص دارم..
دست دختر رو گرفت و اون رو به سمت اتاق مرموز برد. بعد از داخل رفتنشون تهیونگ عصبانی از صحنه های خوبی که نمیتونست ببینه با حرص خیره موند به در بسته اتاق.
دقایقی بعد جونگ کوک از اتاق بیرون اومد. لباسهاش تنش بودن و هیچ تغییری نکرده بود جز موهای کمی بهم ریخته ترش.
جونگ کوک قدمهای بی صداش رو به سمت جایی که دوربین قرار داشت کشید. چند لحظه ای ایستاد و با نگاه سردی به دوربین و تهیونگ خیره شد. تهیونگ با تعجب منتظر داد و فریاد مرد موند ولی جونگ کوک فقط دستش رو دراز کرد و دوربین رو در اورد.
تهیونگ فقط فضای تیره داخل دست جونگ کوک رو میدید. نمیدونست اون مرد داره به سمت خونه ش میاد یا نه و این باعث میشد از ترس نتونه از روی صندلی بلند شه و کاری بکنه.
تیرگی از بین رفت و حالا صورت جونگ کوک از نزدیک مشخص بود. زمزمه کرد:
+ این هم اتاقی که دوست داشتی ببینی..
با کنار رفتن جونگ کوک و مشخص شدن فضای اتاق نفس تهیونگ بند اومد. روی تمام دیوارها مجموعه ای چاقوها، تبرها و هرگونه وسایلی که با اون میشد انسانی رو شکنجه داد یا کشت وجود داشت. بدتر از وسایل سرخی هایی بود که روی دیوارها پاشیده و دیگه پاک نشده بود.
نگاه تهیونگ پایین رفت و به دختر بیهوشی رسید که کف اتاق افتاده بود. صورتش تماما غرق خون بود.
تهیونگ نمیدونست باید چه کاری انجام بده.
ادامه دارد ......
تهیونگ با پوزخند به صفحه لپ تاپش خیره شده بود و تصویرهای متعددی رو داخل اون چک میکرد. به پشتی صندلی تکیه داد و زمزمه کرد:
- چرا نمیاد..
یک هفته ای میشد که پنهانی داخل خونه همسایه کناریش دوربین نصب کرده بود و حرکات اون رو زیر نظر گرفته بود. ولی اونجوری که انتظار داشت هنوز موفق نشده بود صحنات تحریک کننده ای از همسایه جذابش ببینه.
جونگ کوک شبها دیروقت به خونه میومد و تلویزیون تماشا میکرد. حتی موضوع فیلمهاش هم کسل کننده و اغلب پر از زنهایی بودن که جیغ میکشیدن و فرار میکردن.
تنها نکته جالب زندگیش رفت و آمد مداومش به اتاقی توی خونه بود که بخاطر قفل بودن درش تهیونگ نتونسته بود اونجا دوربینی نصب کنه.
جونگ کوک اونقدر عادی بود که تهیونگ داشت کم کم به این فکر میرسید باید دوربین هارو برداره و دیگه وقتش رو برای چک کردن اون پسر حروم نکنه!
خواست صفحه لپ تاپش رو ببنده که در خونه باز شد و جونگ کوک داخل اومد. تهیونگ لبخندی زد که با دیدن کسی کنار جونگ کوک محو شد. دختری جوون با خنده های مستانه پسر رو همراهی میکرد. جونگ کوک اون رو به سمت کاناپه هدایت کرد و نوشیدنی ای براش اورد. بعد از کمی نوشیدن جونگ کوک گفت:
+ دوست داری زودتر کارمون رو شروع کنیم؟
دختر با عشوه دستش رو به سمت یقه لباسش اورد که جونگ کوک مانعش شد:
+ من یه اتاق مخصوص دارم..
دست دختر رو گرفت و اون رو به سمت اتاق مرموز برد. بعد از داخل رفتنشون تهیونگ عصبانی از صحنه های خوبی که نمیتونست ببینه با حرص خیره موند به در بسته اتاق.
دقایقی بعد جونگ کوک از اتاق بیرون اومد. لباسهاش تنش بودن و هیچ تغییری نکرده بود جز موهای کمی بهم ریخته ترش.
جونگ کوک قدمهای بی صداش رو به سمت جایی که دوربین قرار داشت کشید. چند لحظه ای ایستاد و با نگاه سردی به دوربین و تهیونگ خیره شد. تهیونگ با تعجب منتظر داد و فریاد مرد موند ولی جونگ کوک فقط دستش رو دراز کرد و دوربین رو در اورد.
تهیونگ فقط فضای تیره داخل دست جونگ کوک رو میدید. نمیدونست اون مرد داره به سمت خونه ش میاد یا نه و این باعث میشد از ترس نتونه از روی صندلی بلند شه و کاری بکنه.
تیرگی از بین رفت و حالا صورت جونگ کوک از نزدیک مشخص بود. زمزمه کرد:
+ این هم اتاقی که دوست داشتی ببینی..
با کنار رفتن جونگ کوک و مشخص شدن فضای اتاق نفس تهیونگ بند اومد. روی تمام دیوارها مجموعه ای چاقوها، تبرها و هرگونه وسایلی که با اون میشد انسانی رو شکنجه داد یا کشت وجود داشت. بدتر از وسایل سرخی هایی بود که روی دیوارها پاشیده و دیگه پاک نشده بود.
نگاه تهیونگ پایین رفت و به دختر بیهوشی رسید که کف اتاق افتاده بود. صورتش تماما غرق خون بود.
تهیونگ نمیدونست باید چه کاری انجام بده.
ادامه دارد ......
۵.۴k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.