🦋گیسوی شب🦋
🦋گیسوی شب🦋
# پارت صد وبیست نه
آریا:
- چرا حرفاتو میخوری گلین
تو چشام نگاه کرد وگفت : پسر عمو رامین ...رهام
می دونستم رهام خیلی گلین رو میخواد هم کلاسی هم بودن
- گلین فکر می کنی آقا جون زور میزاره پشت سرت کافیه بگی نمیخوای
گلین : شایدم بخوام ...
روشو برگردوند ویاشار رو نگاه کرد که داشت سر به سر آنا می گذاشت
- بخاطر اون میگی
گلین : آریا ...هیچ وقت دوس داشتن رو تجربه کردی عشق رو که اصلا تجربه نکردی ...
چرا زن ها در برابر از دست دادن عشقشون اینجوری اشک می ریختن
- ببین گلین من این حقو ندارم بجای تو تصمیم بگیرم ولی وقتی میای حرف می زنی به خودم جرات میدم که نظر بدم
اشک هاش رو پاک کرد وبه چشام نگاه کرد وگفت : بگو نظراتت برام مهمه
- زود تصمیم نگیر
متعجب نگام کرد وگفت : فکر کردم الان کلی دلیل ومنطق برام میاری
- چه دلیل ومنطقی بهتر از صبر کردن
یه دستمال از جیبم در آوردم ودادم بهش
- هیچ چیزی ارزش اینو نداره که اینج....
با صدای جیغ هر دوبرگشتیم
یه ماشین دور گیسو می چرخید وداشت می ترسوندش
صدای فریاد یاشار رو شنیدم
- داری چه غلطی می کنی عوضی
منو یاشار با هم به طرف گیسو رفتیم که حسابی ترسیده بود وفقط جیغ می زد راننده انگار تعادل روحی نداشت داشت دور گیسو می چرخید نزدیکتر که شدیم متوجه شدم دوتا پسرن که تو ماشینن ودارن از کارشون لذت می برن وحسابی می خندیدن پسری که بغل دست راننده بود ما رو دید ونمی دونم چی گفت جهت مخالف ما حرکت کردن ولی از شانس بدش ماشین یهوخاموش شد
یاشار : آریا حواست به گیسو باشه
یاشار رفت طرف ماشین منم رفتم طرف گیسو احساس می کردم قلبم تو دهنم می زنه
- گیسو ...
با لرز برگشت نگام کرد صورتش خیس اشک بود
آروم بغلش کردم
- چیزی نیست
چنگ زد به لباسم نفس هاش کش دار بود
- گیسو ...
فقط می لرزید
- گیسو آروم
نگاهی به یاشار انداختم که داشت با پسره حرف می زد پسره انگار تعادل نداشت خشم تموم وجودمو گرفت
- آبجی ...آریا گیسو چش شده
گیسو رو سپردم به گلین ورفتم طرف پسره
- یاشار : تو غلط کردی همچین فکری کردی مگه کور بودی مارو..
با مشت من که تو صورت پسره پایین اومد یاشار دهنش باز موند پسره فریادی از درد کشید اون یکی پیاده شد اومد طرفم تا مشتش رو بلند کرد جا خالی دادم مشتش خورد تو شیشه ماشین
یاشار : آریا
دستمو گرفت با خشم رو به پسره گفتم : با چه حقی این کارو کردی ؟!
از فریاد من یاشارم جا خورد
پسره وحشت کرده بود
یاشار کشیدم وگفت : آریا آروم ..چت شده
نگاش کردم وگفتم : ببینش
یاشار برگشت وگیسو رو نگاه کرد وگفت : آریا انگار حالش خوب نیست
یاشار دویید طرف گیسو وگلین منم پشت سرش چراهر چی بلابود سر گیسو میومد
گلین با گریه گفت : نمی تونه خوب نفس بکشه
- ترسیده
یاشار : چیکار کنیم
# پارت صد وبیست نه
آریا:
- چرا حرفاتو میخوری گلین
تو چشام نگاه کرد وگفت : پسر عمو رامین ...رهام
می دونستم رهام خیلی گلین رو میخواد هم کلاسی هم بودن
- گلین فکر می کنی آقا جون زور میزاره پشت سرت کافیه بگی نمیخوای
گلین : شایدم بخوام ...
روشو برگردوند ویاشار رو نگاه کرد که داشت سر به سر آنا می گذاشت
- بخاطر اون میگی
گلین : آریا ...هیچ وقت دوس داشتن رو تجربه کردی عشق رو که اصلا تجربه نکردی ...
چرا زن ها در برابر از دست دادن عشقشون اینجوری اشک می ریختن
- ببین گلین من این حقو ندارم بجای تو تصمیم بگیرم ولی وقتی میای حرف می زنی به خودم جرات میدم که نظر بدم
اشک هاش رو پاک کرد وبه چشام نگاه کرد وگفت : بگو نظراتت برام مهمه
- زود تصمیم نگیر
متعجب نگام کرد وگفت : فکر کردم الان کلی دلیل ومنطق برام میاری
- چه دلیل ومنطقی بهتر از صبر کردن
یه دستمال از جیبم در آوردم ودادم بهش
- هیچ چیزی ارزش اینو نداره که اینج....
با صدای جیغ هر دوبرگشتیم
یه ماشین دور گیسو می چرخید وداشت می ترسوندش
صدای فریاد یاشار رو شنیدم
- داری چه غلطی می کنی عوضی
منو یاشار با هم به طرف گیسو رفتیم که حسابی ترسیده بود وفقط جیغ می زد راننده انگار تعادل روحی نداشت داشت دور گیسو می چرخید نزدیکتر که شدیم متوجه شدم دوتا پسرن که تو ماشینن ودارن از کارشون لذت می برن وحسابی می خندیدن پسری که بغل دست راننده بود ما رو دید ونمی دونم چی گفت جهت مخالف ما حرکت کردن ولی از شانس بدش ماشین یهوخاموش شد
یاشار : آریا حواست به گیسو باشه
یاشار رفت طرف ماشین منم رفتم طرف گیسو احساس می کردم قلبم تو دهنم می زنه
- گیسو ...
با لرز برگشت نگام کرد صورتش خیس اشک بود
آروم بغلش کردم
- چیزی نیست
چنگ زد به لباسم نفس هاش کش دار بود
- گیسو ...
فقط می لرزید
- گیسو آروم
نگاهی به یاشار انداختم که داشت با پسره حرف می زد پسره انگار تعادل نداشت خشم تموم وجودمو گرفت
- آبجی ...آریا گیسو چش شده
گیسو رو سپردم به گلین ورفتم طرف پسره
- یاشار : تو غلط کردی همچین فکری کردی مگه کور بودی مارو..
با مشت من که تو صورت پسره پایین اومد یاشار دهنش باز موند پسره فریادی از درد کشید اون یکی پیاده شد اومد طرفم تا مشتش رو بلند کرد جا خالی دادم مشتش خورد تو شیشه ماشین
یاشار : آریا
دستمو گرفت با خشم رو به پسره گفتم : با چه حقی این کارو کردی ؟!
از فریاد من یاشارم جا خورد
پسره وحشت کرده بود
یاشار کشیدم وگفت : آریا آروم ..چت شده
نگاش کردم وگفتم : ببینش
یاشار برگشت وگیسو رو نگاه کرد وگفت : آریا انگار حالش خوب نیست
یاشار دویید طرف گیسو وگلین منم پشت سرش چراهر چی بلابود سر گیسو میومد
گلین با گریه گفت : نمی تونه خوب نفس بکشه
- ترسیده
یاشار : چیکار کنیم
۲۲.۹k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.