پارت 2
پارت 2
برمیگردیم به الان
این سه تا خواهر توی ۷ سالگی از هم جدا میشن چون پدر مادرشون جدا میشه
ماریا:
*روز شده باید برم مدرسه این هوا خیلی خوبه 🙂
که یهو چشش به عکس خودش و خواهراش افتاد*
این عکس خیلی قدیمی و به درد نخوره
بزار کبریت بیارم بسوزونمش
عکس رو سوزوندیم یوهو🙂
(ماریا پیش پدرش زندگی میکرد کاترینو رزا پیش مامانش)
مثل همیشه لباسام را پوشیدم
بابام هم با ماشینش منو میبرد مدرسه
توی مدرسه قلدر داریم
اصلا حوصلشو ندارم و حالم خوب نیست.
من خیلی تنهام 🙂
*نفس عمیق کشید*
اشکال نداره اشکال نداره همه چیز درست میشه *تو دلش*
سوار
ماشین شدم داشتم به تنهاییم فکر میکردم 🥲
بابام یهو صدام زد
باباش:
دخترم نمیخوای بری مدرسه؟☺️😊
ماریا:
اوه آره😅
*از ماشین پیاده شدم*
تا وارد شدم پرت شدم روی چمنا
دست یکی رو حس کردم
اون ... قلدرمون بود
...
بقیه بعدا
برمیگردیم به الان
این سه تا خواهر توی ۷ سالگی از هم جدا میشن چون پدر مادرشون جدا میشه
ماریا:
*روز شده باید برم مدرسه این هوا خیلی خوبه 🙂
که یهو چشش به عکس خودش و خواهراش افتاد*
این عکس خیلی قدیمی و به درد نخوره
بزار کبریت بیارم بسوزونمش
عکس رو سوزوندیم یوهو🙂
(ماریا پیش پدرش زندگی میکرد کاترینو رزا پیش مامانش)
مثل همیشه لباسام را پوشیدم
بابام هم با ماشینش منو میبرد مدرسه
توی مدرسه قلدر داریم
اصلا حوصلشو ندارم و حالم خوب نیست.
من خیلی تنهام 🙂
*نفس عمیق کشید*
اشکال نداره اشکال نداره همه چیز درست میشه *تو دلش*
سوار
ماشین شدم داشتم به تنهاییم فکر میکردم 🥲
بابام یهو صدام زد
باباش:
دخترم نمیخوای بری مدرسه؟☺️😊
ماریا:
اوه آره😅
*از ماشین پیاده شدم*
تا وارد شدم پرت شدم روی چمنا
دست یکی رو حس کردم
اون ... قلدرمون بود
...
بقیه بعدا
۱۴۶
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.