p24ایدل شکسته
(ا/ت)
یونگی داشت پشت سر هم جیغ میزد و منم قهقه میزدم وقتی حرکت ترن اروم شد زدم رو دستش و گفتم
+چشماتو باز کن ببین چقد بالاییم ...از اینجا میشه کل سئول رو دید
دیدم اروم چشمشو باز کرد و ب دنیای دور و برش خیره شد...لبخند زدم و ب دنیا زیر پام خیره شدم
(یونگی)
هنوز وجود دستش رو روی دستم حس مییکردم ....دستش گرم بود و ب منی ک از ترس بدنم یخ زده بود ارامش و گرما میداد ....ب لبخندش خیره شدم ک داشت دنیای زیر پاشو نگاه میکرد چرا اینهمه مدت از دیدن این لبخند محروم بودم؟ محو لبخندش بودم ک دوباره ترن با سرعت رفت پایین ..... جیغای من شروع شد ....کم کم داشتم حالت تهوع میگرفتم ک تموم شد و ترن ایستاد ....نفس نفس میزدم و هنوز روی صندلی نشسته بودم....خدایا شکرت ک هنوز زندم...باور نمیشد زندم... نگاه خیره ام رو از صندلی جلویی با خنده ی ا/ت بریدم و ب ا/ت چشم دوختم ...انگار نه انگار من داشتم سکته میکردم و اون میخندید
+یونگی شی خودتو جمع کن ....این تازه ترن بود...هنو وسیله باجالاش مونده
خدایا خودت کمکم کن ...ا/ت کمکم کرد ک بلند شم و چون هنوز گیج میزدم بازومو گرفته بود ک نیوفتم ....رو صندلی نشوندم و همونطور ک با لبخند نگام میکرد گفت
+بت نمیومد اینقد ترسو باشی یونگی شی
_اخه گورربه ها از ارتفاع خوششون نمیاد
+متاسفانه باید بگم تو گربه نیستی ادمی...پاشو پاشو خودتو نزن زمین ....هنو برای سکته کردن زوده
-داری انتقام این 5ماهو میگیری؟
چیزی نگفت و خندید و کشیدم سمت وسیله ی بعدی.....نامجون خودت کمکم کن
پرش زمانی بعد از اخرین وسیله
(یونگی)
بلاخره ک تموم شد رفتم و از بوفه دوتا پشمک گرفتم(منم میخوام)
و رفتیم بالای شهربازی ی جای خلوت و اروم زیر ی الاچیق ایستادیم ...از اونحا میشد کل شهربازی رو دید و صدای جیغ و خنده های بچه ها رو شنید
+یونگی شی ممنون امروز خیلی خوب بود...هم اینکه کاری کردی اعضای گروهمو ببینم هم توی شهر بازی خیلی خوش گذشت ...مخصوصا با جیغات
لبخندی زدم و اونم خندید
-میدونم ک نمویتنم کاری کنم فراموش کنی و این هم کار زیادی نبود ولی ب نحوی میخوام این 5 ماهو جبران کنم
+مهم نیست ...گذشته ها گذشته .....خودت اینو گفتی
و لبخند زد
بهش نزدیک شدم
-وقتی میخندی خیلی خوشکل میشی
نزدیک تر
-لبخندات واقعا خوشکلن
بهم خیره شده بود و منم ب چشمای زیباش خیره شدم
-میدونم خیلی بد بودم ا/ت شی....میدونم.....ولی میخوام...اگ دوست داشته باشی جبران کنم
همچنان بدون حرفی بهم خیره شده بود
-فکر کنم ...دیر متوجه شدم ...ولی الان مطمئنم ..ک دوست دارم ا/ت شی...انتظار ندارم تو هم علاقه ای ب من داشته باشی بهت حق میدم ک ازم متنفر باشی ولی من دوست دارم و اگه بهم فرصت بدی میتونم ثابتش کنم
+من ازت متنفر نیستم
ناباورانه نگاهش کردم
+اصلا نیستم
یونگی داشت پشت سر هم جیغ میزد و منم قهقه میزدم وقتی حرکت ترن اروم شد زدم رو دستش و گفتم
+چشماتو باز کن ببین چقد بالاییم ...از اینجا میشه کل سئول رو دید
دیدم اروم چشمشو باز کرد و ب دنیای دور و برش خیره شد...لبخند زدم و ب دنیا زیر پام خیره شدم
(یونگی)
هنوز وجود دستش رو روی دستم حس مییکردم ....دستش گرم بود و ب منی ک از ترس بدنم یخ زده بود ارامش و گرما میداد ....ب لبخندش خیره شدم ک داشت دنیای زیر پاشو نگاه میکرد چرا اینهمه مدت از دیدن این لبخند محروم بودم؟ محو لبخندش بودم ک دوباره ترن با سرعت رفت پایین ..... جیغای من شروع شد ....کم کم داشتم حالت تهوع میگرفتم ک تموم شد و ترن ایستاد ....نفس نفس میزدم و هنوز روی صندلی نشسته بودم....خدایا شکرت ک هنوز زندم...باور نمیشد زندم... نگاه خیره ام رو از صندلی جلویی با خنده ی ا/ت بریدم و ب ا/ت چشم دوختم ...انگار نه انگار من داشتم سکته میکردم و اون میخندید
+یونگی شی خودتو جمع کن ....این تازه ترن بود...هنو وسیله باجالاش مونده
خدایا خودت کمکم کن ...ا/ت کمکم کرد ک بلند شم و چون هنوز گیج میزدم بازومو گرفته بود ک نیوفتم ....رو صندلی نشوندم و همونطور ک با لبخند نگام میکرد گفت
+بت نمیومد اینقد ترسو باشی یونگی شی
_اخه گورربه ها از ارتفاع خوششون نمیاد
+متاسفانه باید بگم تو گربه نیستی ادمی...پاشو پاشو خودتو نزن زمین ....هنو برای سکته کردن زوده
-داری انتقام این 5ماهو میگیری؟
چیزی نگفت و خندید و کشیدم سمت وسیله ی بعدی.....نامجون خودت کمکم کن
پرش زمانی بعد از اخرین وسیله
(یونگی)
بلاخره ک تموم شد رفتم و از بوفه دوتا پشمک گرفتم(منم میخوام)
و رفتیم بالای شهربازی ی جای خلوت و اروم زیر ی الاچیق ایستادیم ...از اونحا میشد کل شهربازی رو دید و صدای جیغ و خنده های بچه ها رو شنید
+یونگی شی ممنون امروز خیلی خوب بود...هم اینکه کاری کردی اعضای گروهمو ببینم هم توی شهر بازی خیلی خوش گذشت ...مخصوصا با جیغات
لبخندی زدم و اونم خندید
-میدونم ک نمویتنم کاری کنم فراموش کنی و این هم کار زیادی نبود ولی ب نحوی میخوام این 5 ماهو جبران کنم
+مهم نیست ...گذشته ها گذشته .....خودت اینو گفتی
و لبخند زد
بهش نزدیک شدم
-وقتی میخندی خیلی خوشکل میشی
نزدیک تر
-لبخندات واقعا خوشکلن
بهم خیره شده بود و منم ب چشمای زیباش خیره شدم
-میدونم خیلی بد بودم ا/ت شی....میدونم.....ولی میخوام...اگ دوست داشته باشی جبران کنم
همچنان بدون حرفی بهم خیره شده بود
-فکر کنم ...دیر متوجه شدم ...ولی الان مطمئنم ..ک دوست دارم ا/ت شی...انتظار ندارم تو هم علاقه ای ب من داشته باشی بهت حق میدم ک ازم متنفر باشی ولی من دوست دارم و اگه بهم فرصت بدی میتونم ثابتش کنم
+من ازت متنفر نیستم
ناباورانه نگاهش کردم
+اصلا نیستم
۱۰.۹k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.