چند پارتی تهیونگ وقتی حامله بودی و کتکت میزد ۲
_ای وای....
ای وای چه غلطی کردم....
اگه بلایی سر بچم بیاد....
و یک قطره اشک از چشماش اومد پایین....
داخل باکس یه کارت کوچولو صورتی بود که روش نوشته بود....
(مامان بابا شدنمون مبارک)
(عاشقتم)
تصمیم گرفتم برم پیشش...
اون خیلی حساسه!
چجوری دلشو به دست بیارم؟....
رفتم داخل اتاقمون و دیدم با تاج تخت تکیه داده و زانو هاشو بغل کرده.....
تا منو دید یه شک بهش وارد شد....
رفتم رو تخت که کنارش بشینم....
+نههههه...لطفا .....جلوتر نیااا...ببخشید...
ببخشید فقط نزدیک تر نیا(گریه شدید)
_من باهات....
+نهههه ....لطفا منو نزن....خواهش میکنم....(گریه شدیدتر)
جای دستام رو صورتش مونده بود....
ای خدا لعنتم کنه...
سر یه قرار داد مسخره چه بلایی که سرش نیاوروم....
چشمای قشنگش قرمز شده بود وموهاش ریخته بود تو صورتش....
_هیششش...آروم باشش...من باهات کاری ندارم عزیزم....
اومدم آروم بغلش کنم که
+نههه...به من دست نزن(گریه)
_آنی.....من نمیدونستم...(گریه)
بزار بغلت کنم....
تا گریه منو دید خودشو ول کرد و منم رفتم جلو و محکم بغلش کردم و چند بارم بوسیدمش و موهاش و ناز کردم.....
_من اشتباه کردم...هوم؟
من غلط کردم....
فقط..فقط میشه بازم بهم نگاه کنی؟(بغض)
دیدم پسم زد و پشت بهم خوابید....
_هی دختر....
تو حق نداری بدون بغل من بخوابی....
رفتم و دستامو دور کمرش حلقه کردم....
_آنی....منو ببخش....باشع؟
+....
_آنیی؟؟؟
*تهیونگ وقتی دید جواب نمیده رفت جلو تر و شروع کرد به مکیدن و بوسیدن نرمه گوشش...
حساس ترین قسمت بدنش!
+نکننن....
_اووووو یس دیدی جواب دادییی....
آنی؟
+....
_قشنگم؟
+.....
_خوشگلم...
+...
_خانمم؟
+چیه(بغض وحشیی)
_نبینم بغض کردیا....
ببخشید...باشع؟
+برووو( شکستن بغض و شروع گریه)
_آنی؟؟؟...
برش گردوندم سمت خودم....
یه دستم پشت کمر و یه دستم پشت گردنش بود....
_گریه نکن....
من طاقت دیدن اشکاتو ندارم....
+ولم کن میخوام برم(گریه)
_کجا میخوای بری؟(مهربون)
+میخوام یه جا دیگه بخوابم(گریه)
_الان سرده... واسه بچمون بده ....
خودت هم بدن درد میگیریا...
+فهمیدی؟
_بله که فهمیدم ....
کلی هم خوشحال شدم!
حالا سرتو بیار بالا.....
+....
_بیار بالا....
آورد بالا..
_تو چشمام نگاه کن!
_نگفتم به صورتم....گفتم چشماممم!
+چیه؟
میخوای شاهکارات رو صورتمو ببینی(بغض سگی یا همون وحشی خودمون)
ای وای چه غلطی کردم....
اگه بلایی سر بچم بیاد....
و یک قطره اشک از چشماش اومد پایین....
داخل باکس یه کارت کوچولو صورتی بود که روش نوشته بود....
(مامان بابا شدنمون مبارک)
(عاشقتم)
تصمیم گرفتم برم پیشش...
اون خیلی حساسه!
چجوری دلشو به دست بیارم؟....
رفتم داخل اتاقمون و دیدم با تاج تخت تکیه داده و زانو هاشو بغل کرده.....
تا منو دید یه شک بهش وارد شد....
رفتم رو تخت که کنارش بشینم....
+نههههه...لطفا .....جلوتر نیااا...ببخشید...
ببخشید فقط نزدیک تر نیا(گریه شدید)
_من باهات....
+نهههه ....لطفا منو نزن....خواهش میکنم....(گریه شدیدتر)
جای دستام رو صورتش مونده بود....
ای خدا لعنتم کنه...
سر یه قرار داد مسخره چه بلایی که سرش نیاوروم....
چشمای قشنگش قرمز شده بود وموهاش ریخته بود تو صورتش....
_هیششش...آروم باشش...من باهات کاری ندارم عزیزم....
اومدم آروم بغلش کنم که
+نههه...به من دست نزن(گریه)
_آنی.....من نمیدونستم...(گریه)
بزار بغلت کنم....
تا گریه منو دید خودشو ول کرد و منم رفتم جلو و محکم بغلش کردم و چند بارم بوسیدمش و موهاش و ناز کردم.....
_من اشتباه کردم...هوم؟
من غلط کردم....
فقط..فقط میشه بازم بهم نگاه کنی؟(بغض)
دیدم پسم زد و پشت بهم خوابید....
_هی دختر....
تو حق نداری بدون بغل من بخوابی....
رفتم و دستامو دور کمرش حلقه کردم....
_آنی....منو ببخش....باشع؟
+....
_آنیی؟؟؟
*تهیونگ وقتی دید جواب نمیده رفت جلو تر و شروع کرد به مکیدن و بوسیدن نرمه گوشش...
حساس ترین قسمت بدنش!
+نکننن....
_اووووو یس دیدی جواب دادییی....
آنی؟
+....
_قشنگم؟
+.....
_خوشگلم...
+...
_خانمم؟
+چیه(بغض وحشیی)
_نبینم بغض کردیا....
ببخشید...باشع؟
+برووو( شکستن بغض و شروع گریه)
_آنی؟؟؟...
برش گردوندم سمت خودم....
یه دستم پشت کمر و یه دستم پشت گردنش بود....
_گریه نکن....
من طاقت دیدن اشکاتو ندارم....
+ولم کن میخوام برم(گریه)
_کجا میخوای بری؟(مهربون)
+میخوام یه جا دیگه بخوابم(گریه)
_الان سرده... واسه بچمون بده ....
خودت هم بدن درد میگیریا...
+فهمیدی؟
_بله که فهمیدم ....
کلی هم خوشحال شدم!
حالا سرتو بیار بالا.....
+....
_بیار بالا....
آورد بالا..
_تو چشمام نگاه کن!
_نگفتم به صورتم....گفتم چشماممم!
+چیه؟
میخوای شاهکارات رو صورتمو ببینی(بغض سگی یا همون وحشی خودمون)
۳۳.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.