پارت۱۴ ساعت ۱۲ بود ک از سالن اومدم بیرون دیدم جرثقیل داره
پارت۱۴ ساعت ۱۲ بود ک از سالن اومدم بیرون دیدم جرثقیل داره ماشینو میبره رفتم جلوشو بگیرم ک موقع التماس کردنم اون آقای کارگردان اومد دید و شروع کرد خندیدن و دست زدن _آفرین آفرین اینجا ی تست بده التماس کن اشک بریز شاید نبرد آخه دختر کسی تابلو حمل با جرثقیل رو نمیبینه تو چجوری گواهینامه گرفتی +آقای... من گواهینامه از ی سال پیش گرفتم همه ی تابلو ها بلدم عجله داشتم جای پارک هم نداشتم مجبور شدم الانم سویچ توی ماشین یادم رفته ماشینم مال پدرمه فقط برام یکی اسنپ بگیره گوشیمم اون توعه ای وایییی هووووففف آقای کارگردان شروع کرد ب خندیدن و ی اسنپ برام گرفت و رفتم خونه بابا مسعود رو دیدم +سلام هوممم بابا ماشینو جرثقیل برد ببخشید _سلام فردا پیگیرش میشم امان از دست تو +بابا کتاب های بازیگری توی ماشینو امروز نمیری _گفتم فردا میرم رفتم توی اتاق و تا ساعت ۱۰شب مشغول خوندن کتاب های درسی شدم ک مهرداد و میلاد اومدن +به به اومدن خونه بلاخره _علیک وسلام کارگردان تاترت ب خونت تشنه س _مهرداد جان داداشم ولش کن بدبختو هم اون خسته س هم ما +میلاد بیا _چی شده بردمش توی اتاق +نتونستم امروز برم با سحر آشنا شم صحبت کنم فردا بیکارم میرم _باشه گفتم حالا چی شده آبجی چیزی شده +آقای...خیلی رو اعصابم همش مسخره ام میکنه بهم میگه ک ب درد بازیگری نمیخورم ماشین بابا هم جرثقیل برد همشم تقصیر منه نیومده دارم گند میزنم اینقدر غر زدم سر خودم و میلاد ک با همون وضع و لباس کار خوابمون رفت
۳۱.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.