تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#جیمین
&وقتی کتکت میزنه و...
علامت ا.ت÷ علامت جیمین×
با فرصتی که از هل دادن جیمین به سمت زمین پیدا کرده بودی از زمین با تن زخمی ات که تنها عشق زندگیت کسی که بیشتر از خودت بهش اعتماد داشتی باعثشون بود بلند شده و به طرف بالکن دویدی و پس از ورودت درشو بسته و قفلش کردی جیمین که تازه متوجه کارت شده بود از رو زمین با عصبانیت بلند شدو به طرفت امد ولی بسته شدن در متوقف و باعث خشم بیشترش شد و این خشم نیز باعث داد کشیدن به سرت شد!
×درو باز کن ا.ت روانیم نکن!
با ترس عقب عقب رفتی که باعث شد خشمشو کم و نگرانیشو جایگزینش کنه و با ولوم صدای زیاد و نگرانی ادامه بده:وایساااا عقب نرو!
با دادش ترسیده و تو جات متوقف شده و سرتو چرخونده تا دلیل دادشو بفهمی و متوجه شدی که اگر متوقفت نمیکرو قطعا پخش زمین اونم از طبقه نهم ساختمون شده بودی!
×ا.ت درو باز کن حرف بزنیم!
دوباره با صداش به سمتش چرخیده و با بغض و ترس بهش خیره شدی و با بغضی که تبدیل به گریه شده بود ادامه دادی..
÷چرا باید حرف بزنیم ؟ از چی باید حرف بزنیم ها؟* ولوم صداتو بردی بالا و ادامه دادی* از عشق بینمون که تلف شده حرف بزنیم یا از خشم خشونت جایگزینش؟؟ از دردایی که با زدنت میکشم حرف بزنیم یا چی جیمین یا چیییی عشقم؟؟
با حرفات بغض کرد و با چشمای که دیگر اثری از خشم نبود بهت خیره شد و ادامه داد:
×باشه..از هر چیزی که تو میخوای حرف میزنیم خوب..؟پس الان این درو باز کنو بیا بغلم ا.ت!
یه قدم عقب رفتی که باعث شد مثل افراد برق گرفته ها شوکه شده و با ترس رو سرت داد بکشه:
×وایساااا نه ا.ت خواهش میکنم نه..عقب نرو بیب بیا پیشم..بیا قول میدم دیگه تکرارش نکنم!
با حرفش خنده کوتاهی زده و ادامه دادی:
#درخواستی
#جیمین
&وقتی کتکت میزنه و...
علامت ا.ت÷ علامت جیمین×
با فرصتی که از هل دادن جیمین به سمت زمین پیدا کرده بودی از زمین با تن زخمی ات که تنها عشق زندگیت کسی که بیشتر از خودت بهش اعتماد داشتی باعثشون بود بلند شده و به طرف بالکن دویدی و پس از ورودت درشو بسته و قفلش کردی جیمین که تازه متوجه کارت شده بود از رو زمین با عصبانیت بلند شدو به طرفت امد ولی بسته شدن در متوقف و باعث خشم بیشترش شد و این خشم نیز باعث داد کشیدن به سرت شد!
×درو باز کن ا.ت روانیم نکن!
با ترس عقب عقب رفتی که باعث شد خشمشو کم و نگرانیشو جایگزینش کنه و با ولوم صدای زیاد و نگرانی ادامه بده:وایساااا عقب نرو!
با دادش ترسیده و تو جات متوقف شده و سرتو چرخونده تا دلیل دادشو بفهمی و متوجه شدی که اگر متوقفت نمیکرو قطعا پخش زمین اونم از طبقه نهم ساختمون شده بودی!
×ا.ت درو باز کن حرف بزنیم!
دوباره با صداش به سمتش چرخیده و با بغض و ترس بهش خیره شدی و با بغضی که تبدیل به گریه شده بود ادامه دادی..
÷چرا باید حرف بزنیم ؟ از چی باید حرف بزنیم ها؟* ولوم صداتو بردی بالا و ادامه دادی* از عشق بینمون که تلف شده حرف بزنیم یا از خشم خشونت جایگزینش؟؟ از دردایی که با زدنت میکشم حرف بزنیم یا چی جیمین یا چیییی عشقم؟؟
با حرفات بغض کرد و با چشمای که دیگر اثری از خشم نبود بهت خیره شد و ادامه داد:
×باشه..از هر چیزی که تو میخوای حرف میزنیم خوب..؟پس الان این درو باز کنو بیا بغلم ا.ت!
یه قدم عقب رفتی که باعث شد مثل افراد برق گرفته ها شوکه شده و با ترس رو سرت داد بکشه:
×وایساااا نه ا.ت خواهش میکنم نه..عقب نرو بیب بیا پیشم..بیا قول میدم دیگه تکرارش نکنم!
با حرفش خنده کوتاهی زده و ادامه دادی:
۱۹.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.