بدون تو نمیتونم. فصل دوم. پارت 2
ات یهو گریش شدیدد تر شد..
کوک: ا... ات؟
ات: گریههههههههههههه
کوک: ات؟
ات: بمیره ات...(گریههههه)
کوک: خدانکنه... درد داری؟
ات: اره... هم درد جسمی دارم هم درد روحی(گریههههههههههههه خیلیییییییی شدیدددد)
کوک اروم رفت اتو بغل کرد...
ات: ولم کن(گریههه)
(دیگه گریههههههههههههه رو نمینویسم ولی داره گریه میکنه)
کوک: عشقم؟ منماا
ات: ولم کن
کوک: بیا بریم حموم خوب میشی
ات: من باتو نمیام
کوک اتو براید بغل کرد و سمت حموم رفت
ات: ولممم کنن(دست و پا زدن)
کوک: ساکت
ات: ولممم کننن(افتاد)
کوک: وایی خوبی؟
ات:(گریههههههههههههه)(بچه شیش ساله) 😂
کوک: ببخشید فداتشم
ات: نگو فداتشم
کوک: ات مشکل چیه؟
ات: تو... دیشب بهم محل ندادی... صبح برات مهم نبودم...
کوک: تو مهم ترین دارایی منی!
ات: توکه میدونی من لوسممم
کوک: بخاطر لوس بودنت عاشقت شدم دیگه
ات: پس میخای لوس شم قهر کنم؟
کوک: نخیر... اصن جرعت داری قهر کن اونوقت اتفاق بدی میوفته
ات: بد اخلاق میشی(گریشششششششش شدیددددددددددددددد شدددددددددددد)
کوک: هیسسسس... نه عشق من!
ات: پس چی؟
کوک یهو اتو قلقلک داد
ات: ولم کنن(خنده)
کوک: خنده
خلاصه بعد چند مین قلقلک دست از سرش برداشت
کوک: خوب شد؟
ات: اره(خنده)
کوک: حالا بریم حموم؟
ات: نه
کوک: چرا؟
ات: قهرم
کوک: وای اتتـ
ات: ساکت... همین که گفتم
کوک: منم قهرم(الکی طور)
ات: خنده
کوک با قهر الکیش رفت بیرون از اتاق
اتم یه لباس پوشید و رفت بیرون و شروع کرد به صبحونه درست کردن
کوک: بچه ها اومدن
ات: سلامممم
یوری: سلام مامان
یونا: سلاممم
ات دستشو باز کرد و بچه ها دویدن سمت ات که کوک اومد جلو و بچه ها رفتن بغل کوک
ات قهر بود پس توجهی نکرد
کوک: بچه ها مامانتون قهره پس یکاری کنین اشتی کنه(اروم)
یونا: مثلا چیکار؟
یوری: بابا جون ما باید بریم دانشگاه بزار صبحونمونو بخوریم
کوک: اوففف... من نمیتونم از مامانتون دور باشمم
یوری: چندشااا
یونا: خنده
ک
کوک: ا... ات؟
ات: گریههههههههههههه
کوک: ات؟
ات: بمیره ات...(گریههههه)
کوک: خدانکنه... درد داری؟
ات: اره... هم درد جسمی دارم هم درد روحی(گریههههههههههههه خیلیییییییی شدیدددد)
کوک اروم رفت اتو بغل کرد...
ات: ولم کن(گریههه)
(دیگه گریههههههههههههه رو نمینویسم ولی داره گریه میکنه)
کوک: عشقم؟ منماا
ات: ولم کن
کوک: بیا بریم حموم خوب میشی
ات: من باتو نمیام
کوک اتو براید بغل کرد و سمت حموم رفت
ات: ولممم کنن(دست و پا زدن)
کوک: ساکت
ات: ولممم کننن(افتاد)
کوک: وایی خوبی؟
ات:(گریههههههههههههه)(بچه شیش ساله) 😂
کوک: ببخشید فداتشم
ات: نگو فداتشم
کوک: ات مشکل چیه؟
ات: تو... دیشب بهم محل ندادی... صبح برات مهم نبودم...
کوک: تو مهم ترین دارایی منی!
ات: توکه میدونی من لوسممم
کوک: بخاطر لوس بودنت عاشقت شدم دیگه
ات: پس میخای لوس شم قهر کنم؟
کوک: نخیر... اصن جرعت داری قهر کن اونوقت اتفاق بدی میوفته
ات: بد اخلاق میشی(گریشششششششش شدیددددددددددددددد شدددددددددددد)
کوک: هیسسسس... نه عشق من!
ات: پس چی؟
کوک یهو اتو قلقلک داد
ات: ولم کنن(خنده)
کوک: خنده
خلاصه بعد چند مین قلقلک دست از سرش برداشت
کوک: خوب شد؟
ات: اره(خنده)
کوک: حالا بریم حموم؟
ات: نه
کوک: چرا؟
ات: قهرم
کوک: وای اتتـ
ات: ساکت... همین که گفتم
کوک: منم قهرم(الکی طور)
ات: خنده
کوک با قهر الکیش رفت بیرون از اتاق
اتم یه لباس پوشید و رفت بیرون و شروع کرد به صبحونه درست کردن
کوک: بچه ها اومدن
ات: سلامممم
یوری: سلام مامان
یونا: سلاممم
ات دستشو باز کرد و بچه ها دویدن سمت ات که کوک اومد جلو و بچه ها رفتن بغل کوک
ات قهر بود پس توجهی نکرد
کوک: بچه ها مامانتون قهره پس یکاری کنین اشتی کنه(اروم)
یونا: مثلا چیکار؟
یوری: بابا جون ما باید بریم دانشگاه بزار صبحونمونو بخوریم
کوک: اوففف... من نمیتونم از مامانتون دور باشمم
یوری: چندشااا
یونا: خنده
ک
۱۰.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.