kooki👿
🔞part 18🔞
⚧kooki⚧
ه.ی:پوفففف
سعی کردم از اتاق بیام دستم رو کشید
کوک: بیب حالم خوب نیس یکم بهم روحیه بده
لباش رو بوسیدم و محکم بغلش کردم
ه.ی:نظرت چیه بریم خونه مثل اینکه خیلی خسته ای
کوکی:اوهوم
کوک منو بغل کرد و برد سمت در
نامجون:کجا؟
کوک:خستم
شوگا:بزارین کبوتر های عاشق به کارشون برسن
دست کوک رو گرفتم به سمت در رفتم
سوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم خونه.
کوک منو بغل کرد و تا اتاق برد
پرتم کرد رو تخت و محکم خودش رو روم انداخت
1 ثانیه لبم به لبای داغش برخورد کرد
ه.ی:کوک میخوام یه اعتراف کنم
کوک:میشنوم بیب
ه.ی:بد جوری تحریکم میکنی داری میری رو مخم
کوک :خنده ای کرد و گفت:بیب تو مال منی وو باید برا من فقط تحریک شی مفهومه؟؟
ه.ی:آره اره مفهومه
ناخداگاه لبام و چسبوندم به لباش
دستاش رو روی موهام کشید و موهام رو به هم ریخت
کوک:گود نایت بیب
ه.ی:شب خوش
کوک:صبح واست دارم😈
ه.ی:یاااااااا...
تاپارت بعد بابای 🍅❤️
Faityingbaby💛⭐
⚧kooki⚧
ه.ی:پوفففف
سعی کردم از اتاق بیام دستم رو کشید
کوک: بیب حالم خوب نیس یکم بهم روحیه بده
لباش رو بوسیدم و محکم بغلش کردم
ه.ی:نظرت چیه بریم خونه مثل اینکه خیلی خسته ای
کوکی:اوهوم
کوک منو بغل کرد و برد سمت در
نامجون:کجا؟
کوک:خستم
شوگا:بزارین کبوتر های عاشق به کارشون برسن
دست کوک رو گرفتم به سمت در رفتم
سوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم خونه.
کوک منو بغل کرد و تا اتاق برد
پرتم کرد رو تخت و محکم خودش رو روم انداخت
1 ثانیه لبم به لبای داغش برخورد کرد
ه.ی:کوک میخوام یه اعتراف کنم
کوک:میشنوم بیب
ه.ی:بد جوری تحریکم میکنی داری میری رو مخم
کوک :خنده ای کرد و گفت:بیب تو مال منی وو باید برا من فقط تحریک شی مفهومه؟؟
ه.ی:آره اره مفهومه
ناخداگاه لبام و چسبوندم به لباش
دستاش رو روی موهام کشید و موهام رو به هم ریخت
کوک:گود نایت بیب
ه.ی:شب خوش
کوک:صبح واست دارم😈
ه.ی:یاااااااا...
تاپارت بعد بابای 🍅❤️
Faityingbaby💛⭐
۴۳.۶k
۱۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.