برادرناتنی ✨️
برادرناتنی ✨️
P³⁷
ویو ا.ت
کی قرار بود بیاد؟
وای خداااا این پسر چقد عجیب و رازآلوده.... با هر کاری که انجام میده یه سوال برام به وجود میاد
جونگکوک گفت که ترجیحا توی اتاق بمونم ولی دلم میخواد اون مهمون یا فردی که جونگکوک دوست نداره ببینم رو ببینم
آه اصن ولش یکم برم اکسپلور گردی کنممم😂😭
ساعت ۶:۳۹
ویو جویونگ
داشتم آماده میشدم که برم خونه اوپا🤢 (جونگکوک ✨️)
یک کاستوم توری سبز هم زیر لباسم پوشیدم چون میدونم که قرار نیس لباسی تنم باشه
( واکنش ادمین = 😐🖕)
یکم عطر هم به گردن و پو* صیم زدم و ....
ویو جونگکوک
چون اومدن جویونگ برام ارزشی نداشت منم زیاد به خودم نرسیدم
و با یک پیرهن سفید و شلوار مشکی و کفش مشکی کار رو جمع کردم
( موهاشو مرتب کرد و ساعت انداخت و آماده شد دیگه )
ساعت 7:۲۳
ویو جونگکوک
جویونگ اومد و طبق معمول لوس و نُنُر 😒
خیلی خودشو بهم نزدیک میکنه و خودشو به من میمالونه .. انگار براش یه تفریحه
....
قبلا هر وقت با جویونگ رابطه برقرار میکردم فقط اون ار*ضا میشد و من اصلا حسی نداشتم چون جویونگ رو دوست نداشتم اصلا
ولی باید بخاطر پدرش تحملش کنم
قرار داد بستن با پدرش سود بزرگی برام داره ...پس فعلا این هرزه رو کنارم نگه میدارم
( پدر جویونگ هم یکی از مافیا های بزرگه )
ساعت ۸
ویو ا.ت
به ساعت نگاه کردم و دیدم ساعت هشتههههه
چقدر سریع زمان میگذره
واییییییییییی یادم رف جونگکوک مهمون داشتتت
باید برم ببینم کیه ، شاید یه چیزایی هم در مورد جونگکوک دستگیرم شد
آروم در اتاقمو باز کردم و رفتم توی راه پله
اتاق جونگکوک ۴ متر اونور تر از اتاق منه
وایستا ببینم .. یه صداهایی میاد
این صدای چیه ...
رفتم پشت در اتاق جونگکوک.. صدای..صدای آه و ناله میومد
وحشت کرده بودم و سرم داغ از عصبانیت داغ شده بود
ناخداگاه دستم رفت روی دستگیره ی در
در رو آروم باز کردم و .....
......
بفرما اینم پارت جدیددددد 💜🩷
چقد حرص میخورم دختره خر سگ گاووو
😒🤢
۱۲ کامنت ۹ لایک و به ۲۷۷ برسونید🩷🪅
P³⁷
ویو ا.ت
کی قرار بود بیاد؟
وای خداااا این پسر چقد عجیب و رازآلوده.... با هر کاری که انجام میده یه سوال برام به وجود میاد
جونگکوک گفت که ترجیحا توی اتاق بمونم ولی دلم میخواد اون مهمون یا فردی که جونگکوک دوست نداره ببینم رو ببینم
آه اصن ولش یکم برم اکسپلور گردی کنممم😂😭
ساعت ۶:۳۹
ویو جویونگ
داشتم آماده میشدم که برم خونه اوپا🤢 (جونگکوک ✨️)
یک کاستوم توری سبز هم زیر لباسم پوشیدم چون میدونم که قرار نیس لباسی تنم باشه
( واکنش ادمین = 😐🖕)
یکم عطر هم به گردن و پو* صیم زدم و ....
ویو جونگکوک
چون اومدن جویونگ برام ارزشی نداشت منم زیاد به خودم نرسیدم
و با یک پیرهن سفید و شلوار مشکی و کفش مشکی کار رو جمع کردم
( موهاشو مرتب کرد و ساعت انداخت و آماده شد دیگه )
ساعت 7:۲۳
ویو جونگکوک
جویونگ اومد و طبق معمول لوس و نُنُر 😒
خیلی خودشو بهم نزدیک میکنه و خودشو به من میمالونه .. انگار براش یه تفریحه
....
قبلا هر وقت با جویونگ رابطه برقرار میکردم فقط اون ار*ضا میشد و من اصلا حسی نداشتم چون جویونگ رو دوست نداشتم اصلا
ولی باید بخاطر پدرش تحملش کنم
قرار داد بستن با پدرش سود بزرگی برام داره ...پس فعلا این هرزه رو کنارم نگه میدارم
( پدر جویونگ هم یکی از مافیا های بزرگه )
ساعت ۸
ویو ا.ت
به ساعت نگاه کردم و دیدم ساعت هشتههههه
چقدر سریع زمان میگذره
واییییییییییی یادم رف جونگکوک مهمون داشتتت
باید برم ببینم کیه ، شاید یه چیزایی هم در مورد جونگکوک دستگیرم شد
آروم در اتاقمو باز کردم و رفتم توی راه پله
اتاق جونگکوک ۴ متر اونور تر از اتاق منه
وایستا ببینم .. یه صداهایی میاد
این صدای چیه ...
رفتم پشت در اتاق جونگکوک.. صدای..صدای آه و ناله میومد
وحشت کرده بودم و سرم داغ از عصبانیت داغ شده بود
ناخداگاه دستم رفت روی دستگیره ی در
در رو آروم باز کردم و .....
......
بفرما اینم پارت جدیددددد 💜🩷
چقد حرص میخورم دختره خر سگ گاووو
😒🤢
۱۲ کامنت ۹ لایک و به ۲۷۷ برسونید🩷🪅
۱۲.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.