پارت ۵
ا.ت ویو
داشت به سمتم حرکت میکرد و منم هی عقب میرفتم تا با مبل برخورد کردم و افتادم روی مبل
کوک هم از این فرصت استفاده کرد و روی من خم شد
قبلم رو دیگه حس نمیکردم
همینطوری داشت نزدیکم میشده که گفتم
-چی کار میکنی ؟؟
جوابی ازش نشنیدم و همینطور بهم زول زده بود
-تو مستی و نمیدونی داری چی کار میکنی لطفا برو عقب
یهو ی چیزی روی لبم حس کردم
راوی :
کوک لباشو رو لب های ا.ت قرار داد و مک های آروم ولی لذت بخش میزد
ا.ت هم که انگار دست خودش نبود نا خواسته همراهی کرد
خیلی لحظه لذت بخشی بود
کوک و ا.ت جدا شدن و نفسی گرفتن
×اجازه هست ؟(خمار نگاش میکنه)
ا.ت که خوب میفهمید منظورش چیه خودشو زد به اون راه
-منظورت چیه؟
×لازم نیست دروغ بگی میدونم منظورم رو فهمیدی
-نههه ، اصلا چیشد که من و تو اینجاییم اهه برو گمشو من میرم بخوابم شب خوش (شب خوش رو محکم و بلند میگه)
کوک ویو
میخواستم از فرصت استفاده کنم و اذیتش کنم
رفتم سمتش و روش خم شدم و بوسیدمش
وای واقعا بقیه ش دست خودم نبود و تحریک شده بودم لباش خیلی خوب بود مثل ی چیز نرم و پفکی بود وایی من چمهههه
ازش اجازه خواستم ولی رفت
فک کنم مستم واقعا آخه این کارا چیه
دختره رومخ آخه کوک تو چته واقعا
"صبح"
کوک و ا.ت از اونجایی که مجبور بودن تو ی اتاق بخوابن باید روی یک تخت هم میخوابیدن ولی
دیشب ا.ت برای احتیاط روی زمین خوابید
با اتفاقی که دیشب افتاد ا.ت واقعا مغزش درگیر بود وقتی که صبح شد . . .
ا.ت ویو
صبح شده بود و دیدم روی زمین نیستم
انگار یچیزی دور کمرم بود
فهمیدم دست کوکه
اوکی پس دسته اونه
چییییییییییییی ؟؟؟!!!
دست کوکککککک
اصن چرا من رو تختممم ؟؟؟
لباسم کووووو ؟؟؟؟
جیغ زدم که کوک از تخت افتاد و بیدارشد
لباسم رو چک کردم که باخودم گفتم
آه ترسیدم لباسم تنمه😅
×هوووو چته وحشی
- من چرا روی تخت و تو بغل تو عم ؟؟؟؟؟
×دیشب زمین سرد بود آوردم بالا کار بدی کردم
بغل هم که ... من همیشه عادت دارم بالشمو بغل کنم ولی فقط تو در دسترس بودی پس تورو بغل کردم کار بدی کردم ؟؟
-تو غلط میکنی
×درست حرف بزن
-برو بابا
ا.ت آروم آروم از پله ها میره پایین و ی صبحونه سر پایی میخوره و ی تی شرت ساده با شلوار مام پوشیدم و رفتم و موهامم باز گزاشتم
حالم بد بود هدفونمو برداشتم و اهنگ مورد علاقم رو پلی کردم و به سمت کافه راهی شدم
به بادیگارد ها گفتم میخوام پیاده برم
۱۵ دقیقه بعد
رسیدم به کافه و ی قهوه فرانسوی سفارش دادم
و آرام آرام با ریتم اهنگ می نوشیدم تا اینکه . . .
خماری🤪🤪🤪
داشت به سمتم حرکت میکرد و منم هی عقب میرفتم تا با مبل برخورد کردم و افتادم روی مبل
کوک هم از این فرصت استفاده کرد و روی من خم شد
قبلم رو دیگه حس نمیکردم
همینطوری داشت نزدیکم میشده که گفتم
-چی کار میکنی ؟؟
جوابی ازش نشنیدم و همینطور بهم زول زده بود
-تو مستی و نمیدونی داری چی کار میکنی لطفا برو عقب
یهو ی چیزی روی لبم حس کردم
راوی :
کوک لباشو رو لب های ا.ت قرار داد و مک های آروم ولی لذت بخش میزد
ا.ت هم که انگار دست خودش نبود نا خواسته همراهی کرد
خیلی لحظه لذت بخشی بود
کوک و ا.ت جدا شدن و نفسی گرفتن
×اجازه هست ؟(خمار نگاش میکنه)
ا.ت که خوب میفهمید منظورش چیه خودشو زد به اون راه
-منظورت چیه؟
×لازم نیست دروغ بگی میدونم منظورم رو فهمیدی
-نههه ، اصلا چیشد که من و تو اینجاییم اهه برو گمشو من میرم بخوابم شب خوش (شب خوش رو محکم و بلند میگه)
کوک ویو
میخواستم از فرصت استفاده کنم و اذیتش کنم
رفتم سمتش و روش خم شدم و بوسیدمش
وای واقعا بقیه ش دست خودم نبود و تحریک شده بودم لباش خیلی خوب بود مثل ی چیز نرم و پفکی بود وایی من چمهههه
ازش اجازه خواستم ولی رفت
فک کنم مستم واقعا آخه این کارا چیه
دختره رومخ آخه کوک تو چته واقعا
"صبح"
کوک و ا.ت از اونجایی که مجبور بودن تو ی اتاق بخوابن باید روی یک تخت هم میخوابیدن ولی
دیشب ا.ت برای احتیاط روی زمین خوابید
با اتفاقی که دیشب افتاد ا.ت واقعا مغزش درگیر بود وقتی که صبح شد . . .
ا.ت ویو
صبح شده بود و دیدم روی زمین نیستم
انگار یچیزی دور کمرم بود
فهمیدم دست کوکه
اوکی پس دسته اونه
چییییییییییییی ؟؟؟!!!
دست کوکککککک
اصن چرا من رو تختممم ؟؟؟
لباسم کووووو ؟؟؟؟
جیغ زدم که کوک از تخت افتاد و بیدارشد
لباسم رو چک کردم که باخودم گفتم
آه ترسیدم لباسم تنمه😅
×هوووو چته وحشی
- من چرا روی تخت و تو بغل تو عم ؟؟؟؟؟
×دیشب زمین سرد بود آوردم بالا کار بدی کردم
بغل هم که ... من همیشه عادت دارم بالشمو بغل کنم ولی فقط تو در دسترس بودی پس تورو بغل کردم کار بدی کردم ؟؟
-تو غلط میکنی
×درست حرف بزن
-برو بابا
ا.ت آروم آروم از پله ها میره پایین و ی صبحونه سر پایی میخوره و ی تی شرت ساده با شلوار مام پوشیدم و رفتم و موهامم باز گزاشتم
حالم بد بود هدفونمو برداشتم و اهنگ مورد علاقم رو پلی کردم و به سمت کافه راهی شدم
به بادیگارد ها گفتم میخوام پیاده برم
۱۵ دقیقه بعد
رسیدم به کافه و ی قهوه فرانسوی سفارش دادم
و آرام آرام با ریتم اهنگ می نوشیدم تا اینکه . . .
خماری🤪🤪🤪
۲.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.