p3
کوک:قشنگ بچرخ طرفم تماشام کن جی:.... کوک:چیه دختر جون ساکت شدی جی:نه نشدم استاد فقط حرفی پیدا نمیکنم بگم کوک: اسمت چیه؟جی:اسمم جیراله پارک جیرال کوک:پارک؟خواهر جیمینی جی:🤣🤣🤣نه پسر عمومه کوک:(خدا چقدر خندیدنی کیوت میشه اخه )(بچه ها هنوز عاشق همنیستن 😐 ) جی:استاد میتونم اسمتون رو بپرسم کوک:نمیدونی؟ جی:...نه کوک:اسمم جئون جونگ کوکه جی:چند سالتونه؟ کوک:۲۷ جی:واااااات کوک:چطه جی:ببخشین... کوک:توچند سالته؟ جی:۱۹ کوک:اوه اوه جوجه🤣🤣🤣 ا زبان جی:داشتم اعصبانی میشدم دو دقیقس بهمنگاه میکنه وا پوزخند رو نگا 😐 . جیمین اومد جیمین:بیاینبریم کوک:اره دیگه بریم جیمین:اره بیاین .از زبان کوک داشتم میرفتم که دیدم جی میدوه از ز بانجی:داشتم کیفم رو برمیداشتم که دیدم یوکی داره یه پسر رو می
بو.سه واییی دوباره زیادی خو.رد.ه زود رفتم پیشش دستش و کشیدم و دنبال خودم میبردم که یه کسی دستم رو کشید نگا کردم دیدم همون پسرس که یوکی داشت می.بو.سی.د (بچه ها به خاطر قوانین ویسگون نقطه میزارم) جی:ولم کن عو.ضیییی پسره:اوف اوف دوتا لیدی جون جی:پسره هی که منو به خودش چس.بوند یوکی که کلا غش کرده بود جی:و ول ولم کنننن میخواست منو بب.و.سه که اوفتادم تو بغل یکی وقتی سرم رو بالا اوردم دیدم جیمین اوه فرشتمی اوف که دیدم جونگ کوک همون استاد داره پسره رو میزنه چقدر...خوبه مبارزش خدااااا دیدم یوکی بلند شده دست میزنه😐 جی:جیمین برو اونو ببر ماشین جبمین:عه اره ..یوکی بیا بریم بیا یوکی:عه استاد چقدر کراشی تو جون جیمین:😐ههه ..
جیمین یوکی رو میبره تو ماشین جی:رفتم جداشون کردم جی:بسه بسههههه کوک:پسره ع.وض.ی کلا تو اینجا ول.گردی هااااا (بچه ها خواهر کوک دست این پسره ....اره اره درسته) جی:استاد لطفا بیاین بریم از زبان جی:دست کوک رو گرفتم میکشیدم اخر با زور بردم ماشین کوک:اوففف جیمین:کوک حالت خوبه کوک:اره بریم کوک منو رسوند و رفت وقتی وارد خونه شدم بردارم رو دم در دیدم جی:جی..جین؟ جین:به به چه عجب خانم ساعت ۳ شب تشریف اوردین جی:تو رو خدا نگو به بابا(بچه ها باباش گفته بود تا ساعت ۹ برگرد😐)جین:ببا بریم اتاق یه لحظه جی:باش که وقتی وارد خونه شدم دیدم دوست دختر برادرم یونی هس اه از این دختره متنفرم
اینم از این پارت😁💜
شرطا:۴۰
کامنت:۲۵
دوستون دارم مرسی از همه همایتاتوووووننننن واقعا خیلی خوشحالم که عضو ویسگونم💜💜💜💜
بو.سه واییی دوباره زیادی خو.رد.ه زود رفتم پیشش دستش و کشیدم و دنبال خودم میبردم که یه کسی دستم رو کشید نگا کردم دیدم همون پسرس که یوکی داشت می.بو.سی.د (بچه ها به خاطر قوانین ویسگون نقطه میزارم) جی:ولم کن عو.ضیییی پسره:اوف اوف دوتا لیدی جون جی:پسره هی که منو به خودش چس.بوند یوکی که کلا غش کرده بود جی:و ول ولم کنننن میخواست منو بب.و.سه که اوفتادم تو بغل یکی وقتی سرم رو بالا اوردم دیدم جیمین اوه فرشتمی اوف که دیدم جونگ کوک همون استاد داره پسره رو میزنه چقدر...خوبه مبارزش خدااااا دیدم یوکی بلند شده دست میزنه😐 جی:جیمین برو اونو ببر ماشین جبمین:عه اره ..یوکی بیا بریم بیا یوکی:عه استاد چقدر کراشی تو جون جیمین:😐ههه ..
جیمین یوکی رو میبره تو ماشین جی:رفتم جداشون کردم جی:بسه بسههههه کوک:پسره ع.وض.ی کلا تو اینجا ول.گردی هااااا (بچه ها خواهر کوک دست این پسره ....اره اره درسته) جی:استاد لطفا بیاین بریم از زبان جی:دست کوک رو گرفتم میکشیدم اخر با زور بردم ماشین کوک:اوففف جیمین:کوک حالت خوبه کوک:اره بریم کوک منو رسوند و رفت وقتی وارد خونه شدم بردارم رو دم در دیدم جی:جی..جین؟ جین:به به چه عجب خانم ساعت ۳ شب تشریف اوردین جی:تو رو خدا نگو به بابا(بچه ها باباش گفته بود تا ساعت ۹ برگرد😐)جین:ببا بریم اتاق یه لحظه جی:باش که وقتی وارد خونه شدم دیدم دوست دختر برادرم یونی هس اه از این دختره متنفرم
اینم از این پارت😁💜
شرطا:۴۰
کامنت:۲۵
دوستون دارم مرسی از همه همایتاتوووووننننن واقعا خیلی خوشحالم که عضو ویسگونم💜💜💜💜
۷۰.۴k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.