وقتی مسته و بهت اعتراف میکنه
ویو ا.ت
امشب قرار بود با دوستم جونگ کوک بریم بار پس کارهامو کردم تا برم لباس بخرم.به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 17:32بود که از خونه زدم بیرون و رفتم به سمت پاساژی که همیشه برای خرید اونجا میرفتم . همین که وارد شدم همه ی پرسونل ها بهم خوشامد گویی گفتن و بهم لباس هایی که جدید اومده بود نشون میدادن . منم بعضیا شو پرو کردم و خردیم بعدم یه چندتا کفش و کیف خریدمو برگشتم خونه و داشتم اماده میشدم.
ویو کوک
وقتی فیلمم تموم شد بلند شدم به ساعت نگاه کردم دیدم 7 بود و منو ا.ت قرار بود ساعت 8 بریم بار.راستش من از ا.ت خوشم میاد اما میترسم اگه بهش بگم ترکم کنه و دیگه بهم اعتماد نکنه ...تو همین فکرا بودم که دیدم لباسامو پوشیدم پس ادکلن زدم و رفتم دنبال ا.ت و بهش زنگ زدم تا بیاد پایین...
مکالمه ا.ت و کوک
ا.ت=الو
کوک=سلام ا.ت من دم درم
ا.ت=باشه ...وایسا الان میام
راوی:
همین که ا.ت رفت پایین دید کوک با یه اخمی داره نگاش میکنه پس ازش پرسید:
ا.ت=کوک چرا اینطوری نگام میکنی ؟(تعجب)
کوک=به نظرت لباست زیادی باز نیست
ا.ت=نههههه.....بیا بریم دیگه(کیوت)
کوک=باشه..سوارشو
فلش به بار
ویو ا.ت
کوک خیلی نوشیدنی خورده بود و کاملا مست بود پس من زیاد نخوردم تا حداقل یکیمون هوشیار باشه . همین طوری داشتم فکر میکردم که دستی روی پام حس کردم برگشتم دیدم کوکه...
ا.ت=کوک چیکار میکنی
کوک=دارم دختری رو که دوسش دارم لمس میکنم
ا.ت=یــ...یعنی..
باقرار گرفتن لبای کوک روی لباش حرفش نصفه موند .بعد از چند مین از هم جدا شدن که کوک گفت:
کوک=ا.ت بگو تو هم منو دوست داری(خمار)
ا.ت=منم دوست دارم(لبخند)
کوک ا.ت رو بغل میکنه و تو هوا مچرخونه و بلند پیش همه بهش میگه:
کوک=من عاشقتممممم جعوننننن ا.تتتتتت
پایان❤️
(راوی:هعییییی خدا بده از این شانسا😅😅🥲)
امشب قرار بود با دوستم جونگ کوک بریم بار پس کارهامو کردم تا برم لباس بخرم.به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 17:32بود که از خونه زدم بیرون و رفتم به سمت پاساژی که همیشه برای خرید اونجا میرفتم . همین که وارد شدم همه ی پرسونل ها بهم خوشامد گویی گفتن و بهم لباس هایی که جدید اومده بود نشون میدادن . منم بعضیا شو پرو کردم و خردیم بعدم یه چندتا کفش و کیف خریدمو برگشتم خونه و داشتم اماده میشدم.
ویو کوک
وقتی فیلمم تموم شد بلند شدم به ساعت نگاه کردم دیدم 7 بود و منو ا.ت قرار بود ساعت 8 بریم بار.راستش من از ا.ت خوشم میاد اما میترسم اگه بهش بگم ترکم کنه و دیگه بهم اعتماد نکنه ...تو همین فکرا بودم که دیدم لباسامو پوشیدم پس ادکلن زدم و رفتم دنبال ا.ت و بهش زنگ زدم تا بیاد پایین...
مکالمه ا.ت و کوک
ا.ت=الو
کوک=سلام ا.ت من دم درم
ا.ت=باشه ...وایسا الان میام
راوی:
همین که ا.ت رفت پایین دید کوک با یه اخمی داره نگاش میکنه پس ازش پرسید:
ا.ت=کوک چرا اینطوری نگام میکنی ؟(تعجب)
کوک=به نظرت لباست زیادی باز نیست
ا.ت=نههههه.....بیا بریم دیگه(کیوت)
کوک=باشه..سوارشو
فلش به بار
ویو ا.ت
کوک خیلی نوشیدنی خورده بود و کاملا مست بود پس من زیاد نخوردم تا حداقل یکیمون هوشیار باشه . همین طوری داشتم فکر میکردم که دستی روی پام حس کردم برگشتم دیدم کوکه...
ا.ت=کوک چیکار میکنی
کوک=دارم دختری رو که دوسش دارم لمس میکنم
ا.ت=یــ...یعنی..
باقرار گرفتن لبای کوک روی لباش حرفش نصفه موند .بعد از چند مین از هم جدا شدن که کوک گفت:
کوک=ا.ت بگو تو هم منو دوست داری(خمار)
ا.ت=منم دوست دارم(لبخند)
کوک ا.ت رو بغل میکنه و تو هوا مچرخونه و بلند پیش همه بهش میگه:
کوک=من عاشقتممممم جعوننننن ا.تتتتتت
پایان❤️
(راوی:هعییییی خدا بده از این شانسا😅😅🥲)
۱.۴k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.