رمان عاشقم باش☺💜
part 65
صبح روز بعد صبح زود صبحونه خوردیم و لباس پوشیدیم و اینا که بریم پیش مامانم
ارسلان ماشینو روشن کرد
بعد 45 مین رسیدیم
من در زدم
مامان:کیه؟
من:باز کن مامان منم
مامان:سلام دخترم
رفتیم تو مامانم رفت تو اشپزخونه چایی ریخت اومد
مامان:بفرمایید چایی
ارسلان:دست دردنکنه خاله
من:چرا حالا زحمت میکشی؟ما به خاطر دیدن خودت اومدیم
مامان:خب حالا یه چایی بودا....خب خوبی اقا ارسلان کی برگشتین از دبی
ارسلان:مرسی خوبم...تازه برگشتیم فک کنم هنوز یه هفته نشده
مامان:اها
من:مامان...اومدم یعنی اومدیم یه چیزی بهت بگیم
ارسلان:اره اره
مامان:چیزی شده؟
من:نه خواستیم بگیم میخوایم ازدواج کنیم منو ارسلان
ارسلان:اره اره
اروم جوری که ارسلان بشنوه گفتم:باشه دیه توهم سوزنت رو اره گیر کرده ها
ارسلان:😂
مامان:به نظرم من که مشکلی نداره شما که همو دوس دارید بهتره زودتر بهم محرم شین و رسمیش کنین
من:اره خب
مامان:کی میگیرین؟مراسم میگیرین؟
من:اهم نه یه عقد ساده
ارسلان:اره اینطوری بهتره البته اینو خود دیانا خواست
من:اگه بشه میخوایم جمعه این هفته بگیریم
مامان:خوبه حتما ساعتشو بهم بگین خب؟
ارسلان:باشه خاله
چاییمونو خوردیم رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونه
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
چقد من خوب و فعالمممم به به بهههههههه😂😄😐
صبح روز بعد صبح زود صبحونه خوردیم و لباس پوشیدیم و اینا که بریم پیش مامانم
ارسلان ماشینو روشن کرد
بعد 45 مین رسیدیم
من در زدم
مامان:کیه؟
من:باز کن مامان منم
مامان:سلام دخترم
رفتیم تو مامانم رفت تو اشپزخونه چایی ریخت اومد
مامان:بفرمایید چایی
ارسلان:دست دردنکنه خاله
من:چرا حالا زحمت میکشی؟ما به خاطر دیدن خودت اومدیم
مامان:خب حالا یه چایی بودا....خب خوبی اقا ارسلان کی برگشتین از دبی
ارسلان:مرسی خوبم...تازه برگشتیم فک کنم هنوز یه هفته نشده
مامان:اها
من:مامان...اومدم یعنی اومدیم یه چیزی بهت بگیم
ارسلان:اره اره
مامان:چیزی شده؟
من:نه خواستیم بگیم میخوایم ازدواج کنیم منو ارسلان
ارسلان:اره اره
اروم جوری که ارسلان بشنوه گفتم:باشه دیه توهم سوزنت رو اره گیر کرده ها
ارسلان:😂
مامان:به نظرم من که مشکلی نداره شما که همو دوس دارید بهتره زودتر بهم محرم شین و رسمیش کنین
من:اره خب
مامان:کی میگیرین؟مراسم میگیرین؟
من:اهم نه یه عقد ساده
ارسلان:اره اینطوری بهتره البته اینو خود دیانا خواست
من:اگه بشه میخوایم جمعه این هفته بگیریم
مامان:خوبه حتما ساعتشو بهم بگین خب؟
ارسلان:باشه خاله
چاییمونو خوردیم رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونه
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
چقد من خوب و فعالمممم به به بهههههههه😂😄😐
۲۵.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.