"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 53
ویو ا/ت
همین جوری داشتم بهش میخندیدم که تلفنش زنگ خورد رفت اونورو جواب دادو بعد از چند مین اومد نشست سعی میکردم نگاش نکنم ولی خیلی خنده دار بود واقعا کیوت بود روشو کرده بود اونور که مثلا قهرع منم بیشتر خنده ام میگرفت...
ا/ت: جونگکوک الان مثلا قهری؟*خنده*
کوک:ـــــــــــــــــــــــــ
ا/ت: عه جونگکوکککک
کوک: بله
ا/ت: دلت میاد باهام قهر کنی؟؟*بغض*
کوک: نه
ا/ت: پس چرا قهری؟باشه دیگه بهت نمیگم کیوت
کوک: قول؟
ا/ت: قول
کوک: افرین
ا/ت: ولی خب تو واقعا کیوتی*خنده*
کوک: با من دگه حرف نزننننن
ا/ت: خب دروغ که نمیگم*خنده*
کوک: تو هم قیافه ات خنده دارهههه*خنده*
ا/ت: جونگکوککککک
کوک: بله*خنده*
ا/ت: قیافه ی من خنده دارررر نیستتتتت قیافه تو کیوتهههه
کوک: باشه قیافه من کیوت ولی قیافه تو خیلی خنده داره وقتی عصبی میشی*خنده*
ا/ت: من که الان عصبی نیستم*عصبی*
کوک: معلومه*خنده*
رومو کردم اونور از توی پنجره بیرون رو نگا میکردم.
خیلی عصبی بودم دلم یمخواست بگیرم جونگکوک بکشم اخه قیافه من کجاش خنده دارهههه...؟
ولی قیافه خودش خیلی کیوته کلا کیوته
چشامو بستم.
خوابم میومد دیگه هم با جونگکوک حرف نزدم و خوابم برد...
ادامه دارد...
پارت 53
ویو ا/ت
همین جوری داشتم بهش میخندیدم که تلفنش زنگ خورد رفت اونورو جواب دادو بعد از چند مین اومد نشست سعی میکردم نگاش نکنم ولی خیلی خنده دار بود واقعا کیوت بود روشو کرده بود اونور که مثلا قهرع منم بیشتر خنده ام میگرفت...
ا/ت: جونگکوک الان مثلا قهری؟*خنده*
کوک:ـــــــــــــــــــــــــ
ا/ت: عه جونگکوکککک
کوک: بله
ا/ت: دلت میاد باهام قهر کنی؟؟*بغض*
کوک: نه
ا/ت: پس چرا قهری؟باشه دیگه بهت نمیگم کیوت
کوک: قول؟
ا/ت: قول
کوک: افرین
ا/ت: ولی خب تو واقعا کیوتی*خنده*
کوک: با من دگه حرف نزننننن
ا/ت: خب دروغ که نمیگم*خنده*
کوک: تو هم قیافه ات خنده دارهههه*خنده*
ا/ت: جونگکوککککک
کوک: بله*خنده*
ا/ت: قیافه ی من خنده دارررر نیستتتتت قیافه تو کیوتهههه
کوک: باشه قیافه من کیوت ولی قیافه تو خیلی خنده داره وقتی عصبی میشی*خنده*
ا/ت: من که الان عصبی نیستم*عصبی*
کوک: معلومه*خنده*
رومو کردم اونور از توی پنجره بیرون رو نگا میکردم.
خیلی عصبی بودم دلم یمخواست بگیرم جونگکوک بکشم اخه قیافه من کجاش خنده دارهههه...؟
ولی قیافه خودش خیلی کیوته کلا کیوته
چشامو بستم.
خوابم میومد دیگه هم با جونگکوک حرف نزدم و خوابم برد...
ادامه دارد...
۷۸۰
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.