پارت ۲۰ رمان ماه تاریک
+نمیدونم....وقتی فهمیدم بهت میگم
-اوکی
۱۰ دقیقه بعد
صادق:من حاضرمااا بریم...
ویو کامران
صبح که با لیوان اب بیدار شدم الانم رفتم دنبال سینا دیدم اونم همینحوری پس قراره امروز صدف اعدام بشه...مگه نه داش سینا
+بعلهههه
رسیدیم دم خونشونو زنگو زدم...احتمالا باید صدف باز میکرد
صادق:اومدم
خب پس گزینه ی اب ریختن روش دم در کنکله
صادق:اومدیم...صدف بدو
کامران:صدف بدوووو باید دنبال دنی ام بریم
صدف:نمیخواد
+چرا؟
دانیال:چون من اینجام
کامران:تو اینجا چیکار میکنی
دنی:بدو دیره
کامی:از کی اینجایی؟
دنی:ساعت ۹ خورده ای
کامی:شب
+نه بابا روز
صدف:اگه اقای کامران کارآگاه بازیتون تموم شد بریم
-اوکی
۱۰ دقیقه بعد
صادق:من حاضرمااا بریم...
ویو کامران
صبح که با لیوان اب بیدار شدم الانم رفتم دنبال سینا دیدم اونم همینحوری پس قراره امروز صدف اعدام بشه...مگه نه داش سینا
+بعلهههه
رسیدیم دم خونشونو زنگو زدم...احتمالا باید صدف باز میکرد
صادق:اومدم
خب پس گزینه ی اب ریختن روش دم در کنکله
صادق:اومدیم...صدف بدو
کامران:صدف بدوووو باید دنبال دنی ام بریم
صدف:نمیخواد
+چرا؟
دانیال:چون من اینجام
کامران:تو اینجا چیکار میکنی
دنی:بدو دیره
کامی:از کی اینجایی؟
دنی:ساعت ۹ خورده ای
کامی:شب
+نه بابا روز
صدف:اگه اقای کامران کارآگاه بازیتون تموم شد بریم
۱.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.