گردنبند جادویی قسمت ۱۱
رسیدم خونه و خوابیدم اثن دلم نمیخواست راجب اون اتفاق حرف بزنم خیلی دیگ خستم .
☆ صبح شد و رفتم صبحونه خوردم . آماده شدم تا برم دنبال کار ؛ هرجا که میرفتم بهم کار نمیدادن ( من ۱۸ سالمه)
از صبح تا شب دنبال کار بودم خیلی خسته بودم. یهو ملیس زنگ زد
× سلام
+ سلام خوبی ؟
× مرسی تو خوبی؟
+ اره خوبم
× بیام دنبالت با هم بریم بار ( برای کسانی نمیدونند بار جایی هس که میرن الکل میخورن و ...)
+ میخوای دوباره گیرم بندازی
× نه دیگه بیا باهم دوست بمونیم
آماده شدم و رفتم[ عکس استایلشو میزارم ]
استایل بعد
☆ صبح شد و رفتم صبحونه خوردم . آماده شدم تا برم دنبال کار ؛ هرجا که میرفتم بهم کار نمیدادن ( من ۱۸ سالمه)
از صبح تا شب دنبال کار بودم خیلی خسته بودم. یهو ملیس زنگ زد
× سلام
+ سلام خوبی ؟
× مرسی تو خوبی؟
+ اره خوبم
× بیام دنبالت با هم بریم بار ( برای کسانی نمیدونند بار جایی هس که میرن الکل میخورن و ...)
+ میخوای دوباره گیرم بندازی
× نه دیگه بیا باهم دوست بمونیم
آماده شدم و رفتم[ عکس استایلشو میزارم ]
استایل بعد
۳.۹k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.