بی رحم
#بی_رحم
part 39
ویو جیمین
با هیون اوک منتظر اومدن فردی که قرار بود باهاش معامله کنیم بودم
اونجور که از هیون اوک شنیده بودم فرد با اعتمادیه اما هنوز حس خوبی به این معامله نداشتم
برای همین به چند نفر گفتم از دور مراقب باشن
مدتی گذشته بود که بلاخره سر و کلش پیدا شد
اونجور که هیون اوک گفت اون جانگ داجونگ رئیس یکی از مافیا های موفق کره هست
چند باری اسمش رو شنیده بودم نگاهی به هیون اوک انداختم باهاش مشغول صحبت بود منم به جمعشون اضافه شدم و با داجونگ دست دادم
زیاد حوصله این تشریفات و سلام و علیکا رو نداشتم
پس رو بهشون کردم گفتم : بهتره زود تر معامله رو انجام بدیم
بعدم رو به هه یونگ کردم و گفتم که بره و پولا رو بیاره
جانگ داجونگ هم به چند نفر از اطرافیانش گفت تا برن و سند های زمینی گه قرار بود بگیریم رو بیارن
زمین خیلی بزرگی بود و فکر کنم چندین هکتار بود قرار بود پروژه ی سود اوری رو اونجا تاسیس کنم
قرار بود برای اون زمین پول زیادی رو بدم
سند ها رو به هیوتگ اوک دادم تا کاملا چکشون کنه چون زیاد بهش اطمینان نداشتم خودمم باز اونو برسی کردم و بعد از مطمعن شدن بابت سند های زمین پول ها رو روی میز گذاشتم
بعدم مشغول کار های سند ها بودیم
بعد از امضای های هر دو طرف برای مالکیت زمین
بلاخره زمین رو مالک شدم
بلاخره اون زمین بزرگ مال من شده بود
پول ها رو به اون دادم
با دیدن پول ها چشماش برقی زد
پزخنده ای روی لبام نشست بعدم رو به هیون اوک کردم و گفتم : خب کارمون امشب تموم شد بهتره بریم
هیون اوک با من موافقت کرد و بعد از خداحافظی با داجونگ همراه با من اومد
قبل از اینکه بقیه ی افراد رو برگردونم سراع هه یونگ رفتم از اونجایی که امشب این قرار داد وقتم رو گرفت وقت نشد که خودم برای معامله ی کالا ها برم برای همین هه یونگ رو برستادم
بعد از جمع کردن افرادم سوار ماشین شدم و به درخواست هیون اوک برای جشن گرفتن این قرار داد به سمت یکی از بار های معروف سئول رفتیم
با وارد شدن به بار بوی الکل ویسکی و عطر های تلخ و تند افراد توی فصا پیچیده بود
جلو تر رفتیم و روی یکی از میز ها نشستیم
بعد از سفارش دادن دوتا بطری توجهم رو به هیون اوک دادم مشغول مکالنه ی تلفن بود
ادم محتاتی بود نمیشد خوب متوجه ی کاراش شی و این بی اعتمادیم رو نسبت بهش بیشتر میکرد ولی از وقتی با اون همکاری میکنم معامله های خوبی رو انجام داده بودم و اکثر معمله ها و خرید و فروش ها به خوبی پیش رفته
بعد از زسیدن ویسکی انگاری مکالمه ی اونم کم کم تموم شد
بعدم به سمت من اومد و باهم شروع به نوشیدن کردیم
ویو یوری
ساعت از دوازده شب گذشته بود هنوز منتظر اومدنش بودم
حتی چند بار به گوشیش هن زنگ زدم اما بر نمیداشت
یعنی این موقع شب کجاست که هنوز خبری ازش نیست
اگه تا نیم ساعت دیگه نمیمومد دیگه بیخیال اومدنش میشدم و میرفتم بخوابم
part 39
ویو جیمین
با هیون اوک منتظر اومدن فردی که قرار بود باهاش معامله کنیم بودم
اونجور که از هیون اوک شنیده بودم فرد با اعتمادیه اما هنوز حس خوبی به این معامله نداشتم
برای همین به چند نفر گفتم از دور مراقب باشن
مدتی گذشته بود که بلاخره سر و کلش پیدا شد
اونجور که هیون اوک گفت اون جانگ داجونگ رئیس یکی از مافیا های موفق کره هست
چند باری اسمش رو شنیده بودم نگاهی به هیون اوک انداختم باهاش مشغول صحبت بود منم به جمعشون اضافه شدم و با داجونگ دست دادم
زیاد حوصله این تشریفات و سلام و علیکا رو نداشتم
پس رو بهشون کردم گفتم : بهتره زود تر معامله رو انجام بدیم
بعدم رو به هه یونگ کردم و گفتم که بره و پولا رو بیاره
جانگ داجونگ هم به چند نفر از اطرافیانش گفت تا برن و سند های زمینی گه قرار بود بگیریم رو بیارن
زمین خیلی بزرگی بود و فکر کنم چندین هکتار بود قرار بود پروژه ی سود اوری رو اونجا تاسیس کنم
قرار بود برای اون زمین پول زیادی رو بدم
سند ها رو به هیوتگ اوک دادم تا کاملا چکشون کنه چون زیاد بهش اطمینان نداشتم خودمم باز اونو برسی کردم و بعد از مطمعن شدن بابت سند های زمین پول ها رو روی میز گذاشتم
بعدم مشغول کار های سند ها بودیم
بعد از امضای های هر دو طرف برای مالکیت زمین
بلاخره زمین رو مالک شدم
بلاخره اون زمین بزرگ مال من شده بود
پول ها رو به اون دادم
با دیدن پول ها چشماش برقی زد
پزخنده ای روی لبام نشست بعدم رو به هیون اوک کردم و گفتم : خب کارمون امشب تموم شد بهتره بریم
هیون اوک با من موافقت کرد و بعد از خداحافظی با داجونگ همراه با من اومد
قبل از اینکه بقیه ی افراد رو برگردونم سراع هه یونگ رفتم از اونجایی که امشب این قرار داد وقتم رو گرفت وقت نشد که خودم برای معامله ی کالا ها برم برای همین هه یونگ رو برستادم
بعد از جمع کردن افرادم سوار ماشین شدم و به درخواست هیون اوک برای جشن گرفتن این قرار داد به سمت یکی از بار های معروف سئول رفتیم
با وارد شدن به بار بوی الکل ویسکی و عطر های تلخ و تند افراد توی فصا پیچیده بود
جلو تر رفتیم و روی یکی از میز ها نشستیم
بعد از سفارش دادن دوتا بطری توجهم رو به هیون اوک دادم مشغول مکالنه ی تلفن بود
ادم محتاتی بود نمیشد خوب متوجه ی کاراش شی و این بی اعتمادیم رو نسبت بهش بیشتر میکرد ولی از وقتی با اون همکاری میکنم معامله های خوبی رو انجام داده بودم و اکثر معمله ها و خرید و فروش ها به خوبی پیش رفته
بعد از زسیدن ویسکی انگاری مکالمه ی اونم کم کم تموم شد
بعدم به سمت من اومد و باهم شروع به نوشیدن کردیم
ویو یوری
ساعت از دوازده شب گذشته بود هنوز منتظر اومدنش بودم
حتی چند بار به گوشیش هن زنگ زدم اما بر نمیداشت
یعنی این موقع شب کجاست که هنوز خبری ازش نیست
اگه تا نیم ساعت دیگه نمیمومد دیگه بیخیال اومدنش میشدم و میرفتم بخوابم
۸.۶k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.