تک پارتی Jungkook
وقتی مادرش به دیدنتون میاد
علامت ها
ا.ت + کوک _ مادر کوک ×
+ بعد از اینکه خوراکی هارو با حساسیت زیاد روی میز چیدم رفتم تا لباسم رو عوض کنم بعد از چند مین همچی آماده بود که دیدم کوک داره از پله ها میاد پایین _ بیب لازم نبود اینقدر حساسیت به خرج بدی + خودت بهتر از من میدونی مادرت چقدر حساسه _ آه اره میدونم (دینگ دینگ) + اومدن من برم باز کنم این رو گفتم و به سمت در رفتم و بازش کردم و مادر کوک توی چهارچوب در نمایان شد × به به خانم ا.ت +سلام مادر جان خوش اومدی × ممنون ( با لحن بی میل) _ سلام مامان × سلام پسر قشنگم الهی چقدر لاغر شدی این دختره بهت نمیرسه _ ولی منکه لاغر نشدم درضمن ا.ت همجوره هوامو داره × آها خب حالا + بیاین بشینیم . همگی باهم نشستیم که بعد از چند دقیقه گوشی کوک زنگ خورد و رفت تا بهش جواب بده منم رفتم تا از خوراکی ها بیارم + بفرمایین بخورین مادر جان × حتما توش سم ریختی مگه نه + ن ..نه چرا باید یک بریزم × دختره. ی بی چشم و رو از اولشم میدونستم به درد پسرم نمیخوری + ولی من × خفه خون بگیر صداتو نشونم +بغض کردم و هیچی نگفتم که کوک اومد _ خب ببخشید تنهاتون گزاشتم .... عشقم حالت خوبه × اینم که اشکش دم مشکشه _ مامان بهش چی گفتی × من هیچی بهش نگفتم _ راستشو بگو × تو به مادرت اعتماد داری یا به اون دختره _ این دختر کل زندگیه منه ا.ت بخاطر اینکه من ناراحت نشم هیچوقت بهت چیزی نمیگه ولی سکوت اون باعث نمیشه منم حرف نزنم × وا پسرم چرا با من اینطوری حرف میزنی حتما این دختره یادت داده آره _ خط قرمز من ا.ت هست و تو حق نداری اینجوری باهاش برخورد نیستی منم خنگ نیستم شنیدم چیا بهش گفتی حالاهم بیرون × با حرص بیرون رفت و در رو محکم کوبید _ من معذرت میخوام بیب ... اگه میدونستم قراره اینجوری بشه اصلا دعوتش نمیکردم + درحالی که اشکامو پاک میکردم گفتم اشکال نداره کوک بیا فراموشش کنیم _ بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم و گفتم : تو بهترین اتفاق زندگیمی + خندیدم و گفتم توهم همینطور
علامت ها
ا.ت + کوک _ مادر کوک ×
+ بعد از اینکه خوراکی هارو با حساسیت زیاد روی میز چیدم رفتم تا لباسم رو عوض کنم بعد از چند مین همچی آماده بود که دیدم کوک داره از پله ها میاد پایین _ بیب لازم نبود اینقدر حساسیت به خرج بدی + خودت بهتر از من میدونی مادرت چقدر حساسه _ آه اره میدونم (دینگ دینگ) + اومدن من برم باز کنم این رو گفتم و به سمت در رفتم و بازش کردم و مادر کوک توی چهارچوب در نمایان شد × به به خانم ا.ت +سلام مادر جان خوش اومدی × ممنون ( با لحن بی میل) _ سلام مامان × سلام پسر قشنگم الهی چقدر لاغر شدی این دختره بهت نمیرسه _ ولی منکه لاغر نشدم درضمن ا.ت همجوره هوامو داره × آها خب حالا + بیاین بشینیم . همگی باهم نشستیم که بعد از چند دقیقه گوشی کوک زنگ خورد و رفت تا بهش جواب بده منم رفتم تا از خوراکی ها بیارم + بفرمایین بخورین مادر جان × حتما توش سم ریختی مگه نه + ن ..نه چرا باید یک بریزم × دختره. ی بی چشم و رو از اولشم میدونستم به درد پسرم نمیخوری + ولی من × خفه خون بگیر صداتو نشونم +بغض کردم و هیچی نگفتم که کوک اومد _ خب ببخشید تنهاتون گزاشتم .... عشقم حالت خوبه × اینم که اشکش دم مشکشه _ مامان بهش چی گفتی × من هیچی بهش نگفتم _ راستشو بگو × تو به مادرت اعتماد داری یا به اون دختره _ این دختر کل زندگیه منه ا.ت بخاطر اینکه من ناراحت نشم هیچوقت بهت چیزی نمیگه ولی سکوت اون باعث نمیشه منم حرف نزنم × وا پسرم چرا با من اینطوری حرف میزنی حتما این دختره یادت داده آره _ خط قرمز من ا.ت هست و تو حق نداری اینجوری باهاش برخورد نیستی منم خنگ نیستم شنیدم چیا بهش گفتی حالاهم بیرون × با حرص بیرون رفت و در رو محکم کوبید _ من معذرت میخوام بیب ... اگه میدونستم قراره اینجوری بشه اصلا دعوتش نمیکردم + درحالی که اشکامو پاک میکردم گفتم اشکال نداره کوک بیا فراموشش کنیم _ بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم و گفتم : تو بهترین اتفاق زندگیمی + خندیدم و گفتم توهم همینطور
۳.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.