تک پارتی (شات اول )
خیانت او.......
سلام من ات هستم ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کزدم وعاشقشم
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ دوباره نیست نمیدونم چرا این چندوقته باهام سرد شده.....
رفتم پایین داخل اشپز خونه شروع کردم به اماده کردن صبحانه تا اومدم بخورم حالم بد شد سریع رفتم تو دستشویی و بالا اوردم و سردرد بدی گرفتم تصمیم گرفتم برم دکتر رفتم لباسمو پوشیدم سوار ماشین شدیم و رفتم سمت مطب دکتر رفتم داخل
منشی: سلام چه کمکی از دستم بر میاد؟
ات: سلام یه وقت میخواستم
منشی: بله بفرمایید داخل
ات: ممنون
ات: سلام
دکتر: سلام دخترم بیا بشین
ات: ممنونم
دکتر: خاب مشکل چیه
ویو ادمین
ات مشکلش رو به دکتر میگه و دکتر میگه باید ازمایش بده
دکتر: دخترم برو طبقه ی پایین ازمایشتو بده
ات: ممنونم خدانگهدا
ویو ات
رفتم طبقه ی پایین و ازمایشمو دادم نیم ساعت طول کشید تا جوابش بیا منم منتظر نشستم...
پرستار: خانوم کیم ات
ات: بله من هستم
پرستار: جواب... ازمایشتون مبارکه شما باردار هستید
ات: وایی خیلی ممنونم خدا نگهدار
ویو ات
خیلی خوش حال شدم پس میخوام تهیونگ هم سوپرایز کنم پس سریع رفتم خونه غذای مورد علاقه تهیونگ رو درست کردم کیک شکلاتی که تهیونگ خیلی دوست داره رو درست کردم
ات: اهه کی ساعت ۸شد تهیونگ الاناس که بیاد
ویو تهیونگ
سلام من کیم تهیونگ هستم رئیس یه شرکت بزرگ... یه دو سالی میشه با کیم ات ازدواج کردم
ولی چند وقته با منشیم جینهو رابطه دارم ساعت ۱۱ بود میخواستم برم خونه ولی دیدم جینهو اومد داخل
جینهو: سلام ددی
تهیونگ: سلام بیبی.... بیا اینجا ببینم (اشاره به پاش)
جینهو: چشم ددی
لباس جینهو خیلی باز بود منم تحریک شدم و همون جا روی کاناپه دست به کار شدم.....(با ذهن منحرف خودتون)
ویو ات
تهیونگ همیشه ساعت ۸:۳۰ خونه بود ولی الان ساعت ۱ بود هنوز نیومده بود غذا ها رو بسته بندی کردم گذاشتم داخل یخچال کیکم همین طور خیلی نگران تهیونگ شدم پس تصمیم گرفتم برم شرکت...
سریع لباس پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم خیلی سریع میروندم رسیدم جلوی شرکت رفتم داخل دیدم هیچ کس نیست از داخل دفتر کار تهیونگ یه صدا هایی میاد رفتم درو باز کردم دیدم تهیونگ داره با منشیش جینهو س....ک....س میکنه
ات: تهیونگ (بغض)
تهیونگ: اه ات بالاخره فهمیدی
ات: این چه کاریه
تهیونگ: من دیگه ازت خسته شدم و دوست ندارم میخوام با جینهو ازدواج کنم الانم بهتره بری
ات: خودتت خواستی اقای کیم
سریع رفتم خونه وسایلامو جمع کردم رفتم طرف یه هتل اونجا موندم و یه بلیط برای امریکا گرفتم تا از این جهنم خلاص شم....
⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
امیدوارم خوشتون بیاد ♥
لایک یادتون نره
سلام من ات هستم ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کزدم وعاشقشم
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ دوباره نیست نمیدونم چرا این چندوقته باهام سرد شده.....
رفتم پایین داخل اشپز خونه شروع کردم به اماده کردن صبحانه تا اومدم بخورم حالم بد شد سریع رفتم تو دستشویی و بالا اوردم و سردرد بدی گرفتم تصمیم گرفتم برم دکتر رفتم لباسمو پوشیدم سوار ماشین شدیم و رفتم سمت مطب دکتر رفتم داخل
منشی: سلام چه کمکی از دستم بر میاد؟
ات: سلام یه وقت میخواستم
منشی: بله بفرمایید داخل
ات: ممنون
ات: سلام
دکتر: سلام دخترم بیا بشین
ات: ممنونم
دکتر: خاب مشکل چیه
ویو ادمین
ات مشکلش رو به دکتر میگه و دکتر میگه باید ازمایش بده
دکتر: دخترم برو طبقه ی پایین ازمایشتو بده
ات: ممنونم خدانگهدا
ویو ات
رفتم طبقه ی پایین و ازمایشمو دادم نیم ساعت طول کشید تا جوابش بیا منم منتظر نشستم...
پرستار: خانوم کیم ات
ات: بله من هستم
پرستار: جواب... ازمایشتون مبارکه شما باردار هستید
ات: وایی خیلی ممنونم خدا نگهدار
ویو ات
خیلی خوش حال شدم پس میخوام تهیونگ هم سوپرایز کنم پس سریع رفتم خونه غذای مورد علاقه تهیونگ رو درست کردم کیک شکلاتی که تهیونگ خیلی دوست داره رو درست کردم
ات: اهه کی ساعت ۸شد تهیونگ الاناس که بیاد
ویو تهیونگ
سلام من کیم تهیونگ هستم رئیس یه شرکت بزرگ... یه دو سالی میشه با کیم ات ازدواج کردم
ولی چند وقته با منشیم جینهو رابطه دارم ساعت ۱۱ بود میخواستم برم خونه ولی دیدم جینهو اومد داخل
جینهو: سلام ددی
تهیونگ: سلام بیبی.... بیا اینجا ببینم (اشاره به پاش)
جینهو: چشم ددی
لباس جینهو خیلی باز بود منم تحریک شدم و همون جا روی کاناپه دست به کار شدم.....(با ذهن منحرف خودتون)
ویو ات
تهیونگ همیشه ساعت ۸:۳۰ خونه بود ولی الان ساعت ۱ بود هنوز نیومده بود غذا ها رو بسته بندی کردم گذاشتم داخل یخچال کیکم همین طور خیلی نگران تهیونگ شدم پس تصمیم گرفتم برم شرکت...
سریع لباس پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم خیلی سریع میروندم رسیدم جلوی شرکت رفتم داخل دیدم هیچ کس نیست از داخل دفتر کار تهیونگ یه صدا هایی میاد رفتم درو باز کردم دیدم تهیونگ داره با منشیش جینهو س....ک....س میکنه
ات: تهیونگ (بغض)
تهیونگ: اه ات بالاخره فهمیدی
ات: این چه کاریه
تهیونگ: من دیگه ازت خسته شدم و دوست ندارم میخوام با جینهو ازدواج کنم الانم بهتره بری
ات: خودتت خواستی اقای کیم
سریع رفتم خونه وسایلامو جمع کردم رفتم طرف یه هتل اونجا موندم و یه بلیط برای امریکا گرفتم تا از این جهنم خلاص شم....
⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐🤍⭐
امیدوارم خوشتون بیاد ♥
لایک یادتون نره
۲۴.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.