⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۳۳🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
انداختمش رو تخت باهاش صحبت نمیکردم هنوزم سعی میکردم ازش دوری کنم بخاطر همین بعد اینکه انداختمش رو تخت خواستم سریع از اتاق بیرون برم یهو دستم از پشت کشیده شد افتادم رو تخت کوک محکم بغلم کرد سرشو کرد تو گردنم و گفت کوک: چرا ازم فاصله میگیری و صحبت نمیکنی نفساش روی گردنم حس میکردم باعث میشد اذیت بشم بخاطر اینهمه نزدیک بودنش نفس نفس میزد کوک: یوری صداتو نمیشنوم چرا دوباره نمیگی گمشو یا قهرم یا هر فحش دیگه ای ...هوم سرشو آورد بالاتر ل.ب.شو گذاشت رو گوشم ب.وس کرد یقشو محکم گرفته بودم یوری: کو...ک سرشو از تو گردنم آورد بیرون با چشای خما.ر نگام کرد موهایی که روی صورتم ریخته بود رو برداشت گفت: جونم یوری: 🫣😳 میشه بزاری برم کوک: دلیل اینکه میخواستی بری و اینکه باهام صحبت نکردی و دوری میکردی رو بگو بعد یوری: نمیتونم بگم کوک: پس فکر نکن بعد کلی دل تنگی ولت میکنم یوری: ب..بزار برم کوک: دلیلت برای اینکه میخوای ازم دوری کنی چیه یوری: ولم کن (بغض) کوک: چرا بغض میکنی ببخشید کوچولو بغضم شکست شروع کردم به گریه کردم کوک محکم تر بغلم کرد روی موهامو میمیب.وسید خیلی حس خوبی داشتم منم اونو بغل کردم انقدر گریه کردم که خوابم برد
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
یوری بعد کلی گریه خوابید قلب منم آروم گرفت چون وقتی گریه میکرد دلم از جا کنده میشد هعی صورتشو از تو سینم درآوردم نگاش کردم اشکاشو پاک کردم موهاشو از روی صورتش کنار زدم پیشونیش رو محکم بوس کردم دوباره محکم بغلش کردم خوابیدم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥀🖤
⛓️🔗 پارت ۳۳🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
انداختمش رو تخت باهاش صحبت نمیکردم هنوزم سعی میکردم ازش دوری کنم بخاطر همین بعد اینکه انداختمش رو تخت خواستم سریع از اتاق بیرون برم یهو دستم از پشت کشیده شد افتادم رو تخت کوک محکم بغلم کرد سرشو کرد تو گردنم و گفت کوک: چرا ازم فاصله میگیری و صحبت نمیکنی نفساش روی گردنم حس میکردم باعث میشد اذیت بشم بخاطر اینهمه نزدیک بودنش نفس نفس میزد کوک: یوری صداتو نمیشنوم چرا دوباره نمیگی گمشو یا قهرم یا هر فحش دیگه ای ...هوم سرشو آورد بالاتر ل.ب.شو گذاشت رو گوشم ب.وس کرد یقشو محکم گرفته بودم یوری: کو...ک سرشو از تو گردنم آورد بیرون با چشای خما.ر نگام کرد موهایی که روی صورتم ریخته بود رو برداشت گفت: جونم یوری: 🫣😳 میشه بزاری برم کوک: دلیل اینکه میخواستی بری و اینکه باهام صحبت نکردی و دوری میکردی رو بگو بعد یوری: نمیتونم بگم کوک: پس فکر نکن بعد کلی دل تنگی ولت میکنم یوری: ب..بزار برم کوک: دلیلت برای اینکه میخوای ازم دوری کنی چیه یوری: ولم کن (بغض) کوک: چرا بغض میکنی ببخشید کوچولو بغضم شکست شروع کردم به گریه کردم کوک محکم تر بغلم کرد روی موهامو میمیب.وسید خیلی حس خوبی داشتم منم اونو بغل کردم انقدر گریه کردم که خوابم برد
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
یوری بعد کلی گریه خوابید قلب منم آروم گرفت چون وقتی گریه میکرد دلم از جا کنده میشد هعی صورتشو از تو سینم درآوردم نگاش کردم اشکاشو پاک کردم موهاشو از روی صورتش کنار زدم پیشونیش رو محکم بوس کردم دوباره محکم بغلش کردم خوابیدم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥀🖤
۵.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.