فیک یع آرمی پارت ۱۱
*فردا صبح*
با خوشحالی تمام بیدار شدم. حاظر شدم و رفتم دانشگاه. وارد کلاس شدم یونا رو دیدم.
ات: آنیو
یونا: آنیو
ات: چخبرا از دوست دختر یه نفر!
یونا: هوووو سکته رو زدم فکر کردم می خوای بگی!
ات: میگم یونا
یونا: بله
ات: دیروز با تهیونگ مسابقه گذاشتیم من برنده شدم. قراره امروز هرکار بگم بکنه. به نظرت چی بگم بهش؟ البته چیز گرون نمیگماا از اون دخترا نیستم یه شبه ورشکستش کنه
یونا: از اونجایی که طرف مقابلت تهیونگه بلیط کنسرتی، آرمی بمبی، عروسکای BT21ی چیزی!
ات: عالیه! ولی کنسرت تو هم بیا
یونا: یدونه بلیط کنسرت ردیف اول که چیزی نیست!
و زدیم زیر خنده.
*بعد کلاس*
تهیونگو دیدم و سوار ماشین شدم.
ات: من تصمیم گرفتم چی می خوام
ته: خدایا خودت کمکم کن
ات: کنسرت و فنساین بعدی کِیه؟
ته: هفته بعد چهارشنبه
ات: یدونه بلیط کنسرت و فنساین بعدی که برا تو چیزی نیست؟ هست؟
ته: نه نیست!
ات: پس من میخوام بیام کنسرت و فنساین
ته: احیانا تو دوست دختر کیم تهیونگ نیستی؟
ات: هستم
ته: اصلا تو بیا هر روز برات می خونم، هرروزم بهت امضا میدم، اصلا هرروز برام کادو بخر (از خداشه!)، چی بهتر از این چیکار داری بیای اونجا؟
ات: دیگه بین اونهمه آرمی یه چیز دیگس!
ته: بااوشه هرچی تو بگی!
ات: ییسس ...کیوت...
ته: میگم ات تو این حجم از نمک و کیوتی رو از کجا میاری؟
ات: از نمکستان سر کوچه ...خیلی کیوت...
ته: حیف دلم نمیاد بخورمت ...تأسف...
ات: یااااا
ته: خبر داری از این به بعد قراره خونه من بمونی؟
ات: بلی!
ته: خونه قبلیت چی میشه؟
ات: نمی دونم
ته: بریم وسایلی که میخوای رو برداری؟
ات: بریم
*ویو ات*
سمت خونه نقلی قبلیم می رفتیم که، بلی اجارمو ندادم می خواد وسایلمو بذاره بیرون. اون دیگه ماشین کیه؟ همون ماشین سوهو نیست؟ خودشه!
(هوانگ سوهو کیست؟ پسری 22 ساله به شدت سرتخ و حال بهم زن که می چسبه به ات)
تهیونگ پیاده شد منم دنبالش راه افتادم.
ات: آقاااای هاان منن اوومدممم
آقای هان: ات خبری ازت نبود چند وقته. مستأجر جدید اومد. مجبورشدم وسایلو بیارم بیرون. الحق که حلال زاده ای ...با خنده...
ات: حالا دیگه سُر و مُر و گنده جلوتون وایسادم. دیگه به این خونه نمیام.
لباسام و چیز هایی که لازم داشتم رو برداشتم.
آقای هان: پسر کنارت کیه؟
ات: دوست پسرمه
آقای هان: ات کوچولومون بزرگ شده دوست پسر پیدا کرده!
سوهو از اون طرف اسم ات رو شنید اومد بیرون
سوهو: اووو هرزه خانم ...تمسخر...
با خوشحالی تمام بیدار شدم. حاظر شدم و رفتم دانشگاه. وارد کلاس شدم یونا رو دیدم.
ات: آنیو
یونا: آنیو
ات: چخبرا از دوست دختر یه نفر!
یونا: هوووو سکته رو زدم فکر کردم می خوای بگی!
ات: میگم یونا
یونا: بله
ات: دیروز با تهیونگ مسابقه گذاشتیم من برنده شدم. قراره امروز هرکار بگم بکنه. به نظرت چی بگم بهش؟ البته چیز گرون نمیگماا از اون دخترا نیستم یه شبه ورشکستش کنه
یونا: از اونجایی که طرف مقابلت تهیونگه بلیط کنسرتی، آرمی بمبی، عروسکای BT21ی چیزی!
ات: عالیه! ولی کنسرت تو هم بیا
یونا: یدونه بلیط کنسرت ردیف اول که چیزی نیست!
و زدیم زیر خنده.
*بعد کلاس*
تهیونگو دیدم و سوار ماشین شدم.
ات: من تصمیم گرفتم چی می خوام
ته: خدایا خودت کمکم کن
ات: کنسرت و فنساین بعدی کِیه؟
ته: هفته بعد چهارشنبه
ات: یدونه بلیط کنسرت و فنساین بعدی که برا تو چیزی نیست؟ هست؟
ته: نه نیست!
ات: پس من میخوام بیام کنسرت و فنساین
ته: احیانا تو دوست دختر کیم تهیونگ نیستی؟
ات: هستم
ته: اصلا تو بیا هر روز برات می خونم، هرروزم بهت امضا میدم، اصلا هرروز برام کادو بخر (از خداشه!)، چی بهتر از این چیکار داری بیای اونجا؟
ات: دیگه بین اونهمه آرمی یه چیز دیگس!
ته: بااوشه هرچی تو بگی!
ات: ییسس ...کیوت...
ته: میگم ات تو این حجم از نمک و کیوتی رو از کجا میاری؟
ات: از نمکستان سر کوچه ...خیلی کیوت...
ته: حیف دلم نمیاد بخورمت ...تأسف...
ات: یااااا
ته: خبر داری از این به بعد قراره خونه من بمونی؟
ات: بلی!
ته: خونه قبلیت چی میشه؟
ات: نمی دونم
ته: بریم وسایلی که میخوای رو برداری؟
ات: بریم
*ویو ات*
سمت خونه نقلی قبلیم می رفتیم که، بلی اجارمو ندادم می خواد وسایلمو بذاره بیرون. اون دیگه ماشین کیه؟ همون ماشین سوهو نیست؟ خودشه!
(هوانگ سوهو کیست؟ پسری 22 ساله به شدت سرتخ و حال بهم زن که می چسبه به ات)
تهیونگ پیاده شد منم دنبالش راه افتادم.
ات: آقاااای هاان منن اوومدممم
آقای هان: ات خبری ازت نبود چند وقته. مستأجر جدید اومد. مجبورشدم وسایلو بیارم بیرون. الحق که حلال زاده ای ...با خنده...
ات: حالا دیگه سُر و مُر و گنده جلوتون وایسادم. دیگه به این خونه نمیام.
لباسام و چیز هایی که لازم داشتم رو برداشتم.
آقای هان: پسر کنارت کیه؟
ات: دوست پسرمه
آقای هان: ات کوچولومون بزرگ شده دوست پسر پیدا کرده!
سوهو از اون طرف اسم ات رو شنید اومد بیرون
سوهو: اووو هرزه خانم ...تمسخر...
۱۱.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.