وقتی داییت عاشقت میشه ...😈
پارت نوزدهم*
پنج سال بعد ....
الان پنج سال میگذره .....
از خیلی چیزا گذشته .....
از رفتن اون و تنها شدن من ......
از پایان دردناک برای یه عشق بزرگ .....
و نابود شدن من .....
و پیوستن اون عشق به خاطره .....
×خب امروزم میخوای از اون و خاطرش بگی
-اوهوم
×امروز وقتشه که داستان این پنج سالو کامل تعریف کنی معمولا فقط یه بخش های کوچیک خوبشو میگی هر وقتم میرسیم به اینکه اون چیشد یا چطور این شادی تموم شد از اینجا میری یا همش از خاطره ایی که از اون برات مونده حرف میزنی
-خب..... اون از خودش برام یه خاطره شیرین به جا گذاشت اما خودش رفت با رفتنش منم شدم یه مرده متحرک خیلی سخت بود خیلی رنج اور بود خیلی عذاب کشیدم داستان این عشق ممنوع از توی همون بیمارستان شروع شد یا شاید خیلی قبل تر
فلش بک به پنج سال پیش توی بیمارستان*...
لایک+کامنت🌈🌙
پنج سال بعد ....
الان پنج سال میگذره .....
از خیلی چیزا گذشته .....
از رفتن اون و تنها شدن من ......
از پایان دردناک برای یه عشق بزرگ .....
و نابود شدن من .....
و پیوستن اون عشق به خاطره .....
×خب امروزم میخوای از اون و خاطرش بگی
-اوهوم
×امروز وقتشه که داستان این پنج سالو کامل تعریف کنی معمولا فقط یه بخش های کوچیک خوبشو میگی هر وقتم میرسیم به اینکه اون چیشد یا چطور این شادی تموم شد از اینجا میری یا همش از خاطره ایی که از اون برات مونده حرف میزنی
-خب..... اون از خودش برام یه خاطره شیرین به جا گذاشت اما خودش رفت با رفتنش منم شدم یه مرده متحرک خیلی سخت بود خیلی رنج اور بود خیلی عذاب کشیدم داستان این عشق ممنوع از توی همون بیمارستان شروع شد یا شاید خیلی قبل تر
فلش بک به پنج سال پیش توی بیمارستان*...
لایک+کامنت🌈🌙
۱۱.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.