"سناریو"
(درخواستی)
وقتی همزمان با دخترتون تو هم باردار میشی!
☆☆☆
این سم ترین درخداستی ایه که تاحالا داشتم و از همینجا به اون عزیزی که درخواسته داده بود میگم:
دهنت سرویس!
◇◇◇
نامجون: چرا من از زمین محو نمیشم... چرا نمیمیمیرم... چرا من اونشب نخوابیدم! با این سن ازم بعیده!... حالا چجوری تو چشای دخترم نگاه کنم ای خدا!
(این داستان ادامه دارد)
▪︎▪︎▪︎
جین:*تلاش برای نخندیدن*
ا.ت: جین بخدا اگه بخندی!
جین:نه بابا خنده چیه...
(لحظاتی بعد مستر کیم از خنده پاره میشود)
ا.ت:این خنده دار نیست جیننننن
جین:یاع یاع یاع گمونم این دامادمون با من زیادی همزاد پنداری میکنه!
▪︎▪︎▪︎
یونگی:اهم اهم...حالا کاریه که شده دیگه
ا.ت: تو یکی خفه شو که کلش زیر سر توعه!
یونگی: یجور میگی انگار من خودن با اون چلغوز هماهنگ کردم که باهم بشه!
▪︎▪︎▪︎
هوسوک:*خنده ی عصبی* خیلییی جالبه! عالی شد! الان بخاطر غلطی که من خوردم نوهم قراره به همسنش بگه خاله دایی!
▪︎▪︎▪︎
جیمین: *راضی از کار خویش*
ا.ت:الان خوشحالی؟
جیمین: چرا وقتی تونستم به اون پسرهی الدنگ ثابت کنم چیزی ازش کم ندارم خوشحال نباشم؟
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:*سکوت کردن*
ا.ت: الان چیزی نداری بگی جناب کیم؟
تهیونگ: منکه باهاش هماهنگ نکرده بودم! تازشم... خودم تنهایی بچه رو نساختم که همهی تقصیرارو میندازی گردن من!
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:*در حال انتخاب کردن اسم بچه ها*
ا.ت:الان فقط منم که دارم حرص میخورم؟
جونگ کوک: معلومه! مگه چقد سن دارم که حق دوباره بچه دار شدنو ازم میگیری؟
▪︎▪︎▪︎
وقتی همزمان با دخترتون تو هم باردار میشی!
☆☆☆
این سم ترین درخداستی ایه که تاحالا داشتم و از همینجا به اون عزیزی که درخواسته داده بود میگم:
دهنت سرویس!
◇◇◇
نامجون: چرا من از زمین محو نمیشم... چرا نمیمیمیرم... چرا من اونشب نخوابیدم! با این سن ازم بعیده!... حالا چجوری تو چشای دخترم نگاه کنم ای خدا!
(این داستان ادامه دارد)
▪︎▪︎▪︎
جین:*تلاش برای نخندیدن*
ا.ت: جین بخدا اگه بخندی!
جین:نه بابا خنده چیه...
(لحظاتی بعد مستر کیم از خنده پاره میشود)
ا.ت:این خنده دار نیست جیننننن
جین:یاع یاع یاع گمونم این دامادمون با من زیادی همزاد پنداری میکنه!
▪︎▪︎▪︎
یونگی:اهم اهم...حالا کاریه که شده دیگه
ا.ت: تو یکی خفه شو که کلش زیر سر توعه!
یونگی: یجور میگی انگار من خودن با اون چلغوز هماهنگ کردم که باهم بشه!
▪︎▪︎▪︎
هوسوک:*خنده ی عصبی* خیلییی جالبه! عالی شد! الان بخاطر غلطی که من خوردم نوهم قراره به همسنش بگه خاله دایی!
▪︎▪︎▪︎
جیمین: *راضی از کار خویش*
ا.ت:الان خوشحالی؟
جیمین: چرا وقتی تونستم به اون پسرهی الدنگ ثابت کنم چیزی ازش کم ندارم خوشحال نباشم؟
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:*سکوت کردن*
ا.ت: الان چیزی نداری بگی جناب کیم؟
تهیونگ: منکه باهاش هماهنگ نکرده بودم! تازشم... خودم تنهایی بچه رو نساختم که همهی تقصیرارو میندازی گردن من!
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:*در حال انتخاب کردن اسم بچه ها*
ا.ت:الان فقط منم که دارم حرص میخورم؟
جونگ کوک: معلومه! مگه چقد سن دارم که حق دوباره بچه دار شدنو ازم میگیری؟
▪︎▪︎▪︎
۱۰۵.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.