*𝚖𝚢 𝚝𝚛𝚘𝚞𝚋𝚕𝚎*
*𝚖𝚢 𝚝𝚛𝚘𝚞𝚋𝚕𝚎*
Part :9
شوگا: بس کن جئون تو از منم خواب آلود تر شدی
جونگکوک: ......
(² هفته بعد)
(ویو ا.ت)
از اون شب دیگه با جونگ کوک صحبت نکردم و سعی میکردم باهاش چشم تو چشم نشم نگاه های ترسناک و سردش واقعا تنم رو به لرزه در میاره در صچرتی که فقط یه ایدل سادس اهااا داشت یادم میرفت! تهیونگ و لونا قرار میزارنن من میدونستم از همون اول از نگاه های تهیونگ فهمیدم بزور کمپانی رو راضی کردن که خبرشونو تایید کنه که با بدبختی انجام داد از فردای اون شب هم من میرفتم و به عنوان یه استف تو کمپانی برای اعضا کار میکردم ..(میکاپر اعضا بود) ووو بخاطر هرج و مرج هایی که بخاطر قرار گذاشتن تهیونگ شد کمپانی گفت باید یه عروسی نمادین کوچیک بگیریم فردا هم عروسی ، مثلا عروسیمونه البته یه عروسی قراردادی الکی )
(صبح)
ا.ت: خب من حاضرم بریم
کوک: ....
ا.ت: اقای جئون..؟
کوک: هوم اوک بریم
( حال ندارم بنویسم چی شد تو عروسی بدونید هیچی نشد)
( شب و اتمام عروسی)
نامجون: خب زوج نمادین عزیزمون لطفاً ضایع نکنید چیزی روووو
اعضا: خدافضضضضض.
لونا: خدافض ا.ت
ا.ت: خدافضضض(استرس)
کوک: بریم...
ا.ت: اوهوم
(تو ماشین)
ا.ت: خونت کجاست؟
کوک: یه ده دقیقه دیگه میرسیم (سرد)
ا.ت: بُرجه؟
کوک: نه
ا.ت: پس چیه؟
کوک: اهه چرا اینقدر سوال میکنی خودت میری میبینی دیگه(تند و جدی)
ا.ت: باشه اروم باش(بغض)
(رسیدن)
ا.ت: پشمامممم عمارتههه تو عمرم عمارت به این بزرگی ندیده بودممم(تو دلش)
کوک: از این طرف(اشاره میده که بیاد دنبالش)
(داخل)
کوک: اتاق طبقه بالا سمت راست اولین در برو لباستو عوض کن و هر کاری داری بکن من تا 1 ساعت دیگه بیرونم(سرد)
ا.ت: اوک
(ا.ت ویو)
ازش متنفرم اما وقتی باهام سرد حرف میزنه زورم میاددددددددددددد الانم که میخواد بره بیرون مگه ساعت 1 شب هم کسی کار دارههه اصن به من چه رفتم حمام لباسمو عوض کردم و روی تخت از شدت بی خوابی خوابم برد)
(صبح)
(کوک ویو)
دیشب یه کاری داشتم و رفتم بیرون وقتی اومدم خونه و رفتم تو اتاق خواب بود یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردم و رفتم گوشه تخت دراز کشیدم که چشمم به صورتش خورد
Part :9
شوگا: بس کن جئون تو از منم خواب آلود تر شدی
جونگکوک: ......
(² هفته بعد)
(ویو ا.ت)
از اون شب دیگه با جونگ کوک صحبت نکردم و سعی میکردم باهاش چشم تو چشم نشم نگاه های ترسناک و سردش واقعا تنم رو به لرزه در میاره در صچرتی که فقط یه ایدل سادس اهااا داشت یادم میرفت! تهیونگ و لونا قرار میزارنن من میدونستم از همون اول از نگاه های تهیونگ فهمیدم بزور کمپانی رو راضی کردن که خبرشونو تایید کنه که با بدبختی انجام داد از فردای اون شب هم من میرفتم و به عنوان یه استف تو کمپانی برای اعضا کار میکردم ..(میکاپر اعضا بود) ووو بخاطر هرج و مرج هایی که بخاطر قرار گذاشتن تهیونگ شد کمپانی گفت باید یه عروسی نمادین کوچیک بگیریم فردا هم عروسی ، مثلا عروسیمونه البته یه عروسی قراردادی الکی )
(صبح)
ا.ت: خب من حاضرم بریم
کوک: ....
ا.ت: اقای جئون..؟
کوک: هوم اوک بریم
( حال ندارم بنویسم چی شد تو عروسی بدونید هیچی نشد)
( شب و اتمام عروسی)
نامجون: خب زوج نمادین عزیزمون لطفاً ضایع نکنید چیزی روووو
اعضا: خدافضضضضض.
لونا: خدافض ا.ت
ا.ت: خدافضضض(استرس)
کوک: بریم...
ا.ت: اوهوم
(تو ماشین)
ا.ت: خونت کجاست؟
کوک: یه ده دقیقه دیگه میرسیم (سرد)
ا.ت: بُرجه؟
کوک: نه
ا.ت: پس چیه؟
کوک: اهه چرا اینقدر سوال میکنی خودت میری میبینی دیگه(تند و جدی)
ا.ت: باشه اروم باش(بغض)
(رسیدن)
ا.ت: پشمامممم عمارتههه تو عمرم عمارت به این بزرگی ندیده بودممم(تو دلش)
کوک: از این طرف(اشاره میده که بیاد دنبالش)
(داخل)
کوک: اتاق طبقه بالا سمت راست اولین در برو لباستو عوض کن و هر کاری داری بکن من تا 1 ساعت دیگه بیرونم(سرد)
ا.ت: اوک
(ا.ت ویو)
ازش متنفرم اما وقتی باهام سرد حرف میزنه زورم میاددددددددددددد الانم که میخواد بره بیرون مگه ساعت 1 شب هم کسی کار دارههه اصن به من چه رفتم حمام لباسمو عوض کردم و روی تخت از شدت بی خوابی خوابم برد)
(صبح)
(کوک ویو)
دیشب یه کاری داشتم و رفتم بیرون وقتی اومدم خونه و رفتم تو اتاق خواب بود یه دوش گرفتم و موهامو خشک کردم و رفتم گوشه تخت دراز کشیدم که چشمم به صورتش خورد
۵.۱k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.