فیک جیمین
ازدواج اجباری
پارت ۲۰
دکتر : خب ایشون حالشون خوبه عمل موفقیت امیز بوده نگران نباشید
ا.ت ویو
با چیزی که دکتر گفت همه یه نفس اسوده کشیدن
ا.ت : میتونیم ببینمیش؟
دکتر : به بخش منتقل کنیم بعد
ا.ت : اوم
دکتر رفت ...... یکم بعد که جیمینو منتقل کردن رفتیم توی اتاقش
هنوز بیهوش بود ... رفتم کنارش نشستم دستشو تو دستام گرفتم ....
ب.ج: من باید برم یه سر به شرکت بزنم
جونگکوک: منم میام.... پس زن داداش تو میمونی دیگه؟
ا.ت : اره میمونم
م.ج: منم میمونم
ب.ج و کوک رفتن .... به جیمین زل زده بودم ... خیلی دوسش داشتم
ولی اون... که یهو دیدم دستاش تکون خورد ..
ا.ت : جیمین؟ ... جیمینا؟ خوبی؟
چشماشو باز کرد ...
م.ج : پسرم بهوش اومدی؟ .. میرم دکتر صدا کنم
م.ج رفت تا دکتر صدا کنه ...
ا.ت : جیمین ؟ خوبی؟ جاییت درد نمیکنه؟
جیمین با صدایی که انگار از ته چاه میومد گفت
جیمین : ار..ه .. خوبم.. ا..او.لین بارم .. نیست
دکتر اومد بعد چک کردن جیمین و معاینه کردنش
دکتر : خوبه .. مقاومت بدنیتون بالاس شاید فردا مرخصتون کنن
جیمین : ممنون
دکتر : وظیفس .. لطفا مراقبشون باشید
ا.ت : ممنونم .. حتما
دکتر رفت .. جیمین میخواست بشینه کمکش کردم
جیمین : راستی سوا رو کشتید ؟
ا.ت : .... اره
م.ج: وایی جیمین نمیدونی ا.ت چقد گریه کرد همش میگفت تقصیر منه و این حرفا نمیدونستم انقد همو دوست دارید ( خنده )
وایییی داشتم از خجالت اب میشدم جلو جیمین لپام گل کرد سرمو انداختم پایین ...که یهو جیمین دستشو گزاشت رو چونم و سرمو بلند کرد
جیمین : اره بیب ؟
نمیدونستم چی بگم...سرخ شده بودم
جیمین خندید
ا.ت : یاااا به چی میخندی؟
م.ج: نگاشون کن ترو خدا ( خنده ) من میرم دستشویی بیام
.....
جیمین : ا.ت بیا نزدیکم
ا.ت : نزدیکتم
جیمین : نزدیک تر
رفتم نزدیکتر که یهو لپمو بوس کرد ... تعجب کرده بودم میخواستم برم عقب که پام به صندلی گیر کرد و افتادم رو جیمین و لبامون به هم برخورد کرد میخواستم بلند شم اما جیمین نزاشت...
که یهو م.ج از دستشویی اومد بیرون
م.ج : اوا خاک به سرم .. من میرم بیرو شما به کارتون برسید ( خندید و رفت ) ........
.............................
سلاام عشقولیام خوبیددد؟؟؟؟
موخواستم بوگویم که پارت بعد شرططط ننندارههه 😁 ولی این دلیل نمیشه لایک نکنیااااا🍓 چقد مهربونم نهه😂 حالا هی بگید خسیسییی😂🥺🔪
بایییییی💝💜🍒❤💙🍓🤍🤍🍓❤💋💞💝💜
پارت ۲۰
دکتر : خب ایشون حالشون خوبه عمل موفقیت امیز بوده نگران نباشید
ا.ت ویو
با چیزی که دکتر گفت همه یه نفس اسوده کشیدن
ا.ت : میتونیم ببینمیش؟
دکتر : به بخش منتقل کنیم بعد
ا.ت : اوم
دکتر رفت ...... یکم بعد که جیمینو منتقل کردن رفتیم توی اتاقش
هنوز بیهوش بود ... رفتم کنارش نشستم دستشو تو دستام گرفتم ....
ب.ج: من باید برم یه سر به شرکت بزنم
جونگکوک: منم میام.... پس زن داداش تو میمونی دیگه؟
ا.ت : اره میمونم
م.ج: منم میمونم
ب.ج و کوک رفتن .... به جیمین زل زده بودم ... خیلی دوسش داشتم
ولی اون... که یهو دیدم دستاش تکون خورد ..
ا.ت : جیمین؟ ... جیمینا؟ خوبی؟
چشماشو باز کرد ...
م.ج : پسرم بهوش اومدی؟ .. میرم دکتر صدا کنم
م.ج رفت تا دکتر صدا کنه ...
ا.ت : جیمین ؟ خوبی؟ جاییت درد نمیکنه؟
جیمین با صدایی که انگار از ته چاه میومد گفت
جیمین : ار..ه .. خوبم.. ا..او.لین بارم .. نیست
دکتر اومد بعد چک کردن جیمین و معاینه کردنش
دکتر : خوبه .. مقاومت بدنیتون بالاس شاید فردا مرخصتون کنن
جیمین : ممنون
دکتر : وظیفس .. لطفا مراقبشون باشید
ا.ت : ممنونم .. حتما
دکتر رفت .. جیمین میخواست بشینه کمکش کردم
جیمین : راستی سوا رو کشتید ؟
ا.ت : .... اره
م.ج: وایی جیمین نمیدونی ا.ت چقد گریه کرد همش میگفت تقصیر منه و این حرفا نمیدونستم انقد همو دوست دارید ( خنده )
وایییی داشتم از خجالت اب میشدم جلو جیمین لپام گل کرد سرمو انداختم پایین ...که یهو جیمین دستشو گزاشت رو چونم و سرمو بلند کرد
جیمین : اره بیب ؟
نمیدونستم چی بگم...سرخ شده بودم
جیمین خندید
ا.ت : یاااا به چی میخندی؟
م.ج: نگاشون کن ترو خدا ( خنده ) من میرم دستشویی بیام
.....
جیمین : ا.ت بیا نزدیکم
ا.ت : نزدیکتم
جیمین : نزدیک تر
رفتم نزدیکتر که یهو لپمو بوس کرد ... تعجب کرده بودم میخواستم برم عقب که پام به صندلی گیر کرد و افتادم رو جیمین و لبامون به هم برخورد کرد میخواستم بلند شم اما جیمین نزاشت...
که یهو م.ج از دستشویی اومد بیرون
م.ج : اوا خاک به سرم .. من میرم بیرو شما به کارتون برسید ( خندید و رفت ) ........
.............................
سلاام عشقولیام خوبیددد؟؟؟؟
موخواستم بوگویم که پارت بعد شرططط ننندارههه 😁 ولی این دلیل نمیشه لایک نکنیااااا🍓 چقد مهربونم نهه😂 حالا هی بگید خسیسییی😂🥺🔪
بایییییی💝💜🍒❤💙🍓🤍🤍🍓❤💋💞💝💜
۲۰.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.