باران خونp4 s2
ویو ا/ت
در با شتاب از جاش کنده شده و پرت شد سمتمون و محکم به نامجون برخورد کرد طوری که به دیوار کوبیده شد از ترس چشمامو بسته بودم و فقط دعا میکردم اتفاقی براش نیوفتاده باشه که مردی از انتهای وارد اتاق شد یه لباس ساده تنش بود و کسایی دورش بودند که لباس مشکی رنگ کلاه و ماسک داشتن و نمیتونستم صورتشون رو ببینم
نامجون:ببین کانگ جون من...همیشه از تو قوی ترم
کانگ ج.ن: دارم میبینم، دیگه وقتشه{ اسلاید اول کانگ جون و اسلاید دوم لباسش}
ا/ت: اینجا...چه خ..خبره؟
کانگ جون: چیزی نیست خانم کوچولو اقاییتون داره یکم بازیگوشی میکنه
نامجون: کاری نکن بازیگوشی رو نشونت بدم
کانگ جون: چجوری مثلا؟
ا/ت: لطفا ازتون خواهش میکنم من یه بچه کوچیک بغلمه
کانگ جون: الان درستش میکنم
ادامه ویو
دو نفر به سمتم اومدن و جونگ هو رو ازم گرفتن و رو گردن نامجون چاقو گذاشتن دو نفر دیگه هم دستامو محکم گرفتن
سرمو پایین انداختمو داشتم گریه میکردم که اون مرد به سمتم اومد و چونم رو با دستاش بالا گرفت ، چشمای عسلیش میدرخشید و بی احساس گفت
کانگ جون: چه جالب چشمای من و تو درست هم رنگ هم دیگن
ا/ت: عوضی
کانگ جون: چرا به من میگی؟ اینو به اون همسر جونت بگو که تا الان هرچی بهت درباره دنیای خودش گفته دروغ بوده
ا/ت: چی!
کامگ جون: یه سوال میپرسم کیم نتمجون سونگمین ارواحه؟
نامجون:...
کانگ جون:چرا حرف نمیزنی
نامجون: من فقط میخواستم اون ترس کمتری به دنیای ما داشته باشه
ا/ت: سونگمین چیه؟
کانگ جون: اون فرشته ی
نامجون: فرشته مرگ
ا/ت: ها؟ یعنی این همه مدت میخواستی منو از یه نفر متنفر کنی
نامجون: نه
کانگ جون: یادته روز اولی که باهم اشنا شدین، برای تو روز اول بود خواستم بهت هشدار بدم ولی تو با نامجون همکاری کردی و من متوجه شدم دوستش داری چیزی نگفتم ولی اگه ما بمیریم به زندگی بر میگردیم
ا/ت: مگه تو...
کانگ جون:من یعنی ما سونگمین، نامجون، چانگ ووک، جینگو وجانگ کوک همه تا نمیریم به زندگی خودمون بر نمیگردیم
ا/ا: مگه دنیای بدی دارین
کانگ جون: تو اون دنیا مارو شکنجه میدن میزننمون و قدرتامون رو میگیرن
ا/ت: ازاد نمیشین؟
کانگ جون: میشیم در صورتی که دوباره بمیریم ولی این دیگه اخرین زندگیمونه
ا/ت: چرا اینارو بهم نگفتی؟
نامجون: متاسفم
ا/ت: شاید میتونستم بیشتر درکت کنم
نامجون: ببخشید
ادامه ویو
با یه اشاره جونگ هو رو بهم دادن و هر دو تامون رو ول کردن
کانگ جون: من میخوام یه محافط برای جونگ هو باشم قبول میکنی؟
نامجون: نه
کانگ جون: با تو نبودم، ببین ا/ت: من جزو محافظام و کارم همینه
ا/ت: باشه ولی...
در با شتاب از جاش کنده شده و پرت شد سمتمون و محکم به نامجون برخورد کرد طوری که به دیوار کوبیده شد از ترس چشمامو بسته بودم و فقط دعا میکردم اتفاقی براش نیوفتاده باشه که مردی از انتهای وارد اتاق شد یه لباس ساده تنش بود و کسایی دورش بودند که لباس مشکی رنگ کلاه و ماسک داشتن و نمیتونستم صورتشون رو ببینم
نامجون:ببین کانگ جون من...همیشه از تو قوی ترم
کانگ ج.ن: دارم میبینم، دیگه وقتشه{ اسلاید اول کانگ جون و اسلاید دوم لباسش}
ا/ت: اینجا...چه خ..خبره؟
کانگ جون: چیزی نیست خانم کوچولو اقاییتون داره یکم بازیگوشی میکنه
نامجون: کاری نکن بازیگوشی رو نشونت بدم
کانگ جون: چجوری مثلا؟
ا/ت: لطفا ازتون خواهش میکنم من یه بچه کوچیک بغلمه
کانگ جون: الان درستش میکنم
ادامه ویو
دو نفر به سمتم اومدن و جونگ هو رو ازم گرفتن و رو گردن نامجون چاقو گذاشتن دو نفر دیگه هم دستامو محکم گرفتن
سرمو پایین انداختمو داشتم گریه میکردم که اون مرد به سمتم اومد و چونم رو با دستاش بالا گرفت ، چشمای عسلیش میدرخشید و بی احساس گفت
کانگ جون: چه جالب چشمای من و تو درست هم رنگ هم دیگن
ا/ت: عوضی
کانگ جون: چرا به من میگی؟ اینو به اون همسر جونت بگو که تا الان هرچی بهت درباره دنیای خودش گفته دروغ بوده
ا/ت: چی!
کامگ جون: یه سوال میپرسم کیم نتمجون سونگمین ارواحه؟
نامجون:...
کانگ جون:چرا حرف نمیزنی
نامجون: من فقط میخواستم اون ترس کمتری به دنیای ما داشته باشه
ا/ت: سونگمین چیه؟
کانگ جون: اون فرشته ی
نامجون: فرشته مرگ
ا/ت: ها؟ یعنی این همه مدت میخواستی منو از یه نفر متنفر کنی
نامجون: نه
کانگ جون: یادته روز اولی که باهم اشنا شدین، برای تو روز اول بود خواستم بهت هشدار بدم ولی تو با نامجون همکاری کردی و من متوجه شدم دوستش داری چیزی نگفتم ولی اگه ما بمیریم به زندگی بر میگردیم
ا/ت: مگه تو...
کانگ جون:من یعنی ما سونگمین، نامجون، چانگ ووک، جینگو وجانگ کوک همه تا نمیریم به زندگی خودمون بر نمیگردیم
ا/ا: مگه دنیای بدی دارین
کانگ جون: تو اون دنیا مارو شکنجه میدن میزننمون و قدرتامون رو میگیرن
ا/ت: ازاد نمیشین؟
کانگ جون: میشیم در صورتی که دوباره بمیریم ولی این دیگه اخرین زندگیمونه
ا/ت: چرا اینارو بهم نگفتی؟
نامجون: متاسفم
ا/ت: شاید میتونستم بیشتر درکت کنم
نامجون: ببخشید
ادامه ویو
با یه اشاره جونگ هو رو بهم دادن و هر دو تامون رو ول کردن
کانگ جون: من میخوام یه محافط برای جونگ هو باشم قبول میکنی؟
نامجون: نه
کانگ جون: با تو نبودم، ببین ا/ت: من جزو محافظام و کارم همینه
ا/ت: باشه ولی...
۲.۵k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.