سناریو: پارت 18
سناریو: پارت 18
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وارد ساختمون شدم . رفتم داخل نزدیک یه 200 نفری بودن
یکی: هوی ببینین مهمون داریم
فقط تویی یع نفر! تچ... میخوای همه ی مارو شکست بدی نیش خند*
ریوشی: در ذهن: به احتمال زیاد رئیسشونه حیح بهت نشون میدم میتونم ببرم یا نه» امتحانش ضرری نداره
طرف: تو چقد شبیه اون دختره ایکه چند وقت پیش شکنجش کردم... نکنه برادرشی میخوای انتقام بگیری😂
ریوشی: کار توی عوضی بود
رنگ چشما از سبز به قرمز تغییر رنگ میده و مردمک چشمش نازک میشه*
طرف: عوه اره خیلی سر گرم شدم میخوام تو عم منو سرگرم کنـ..
حرفش تموم نشده بود که ریوشی کشتش
تو یه ثانیه زد همه رو ناکار کرد
ریوشی: رفتن سمت مافیا
داخل دفتر دراز کشیدمو چشمامو بستم،انگار بار سنگینی از رو دوشم برداشته شده بود
«میساکی،انتقامتو گرفتم^^»
ها؟....
داخل دفتر یومه انگار یه خبراییه...
رفتن سمت دفتر یومه...
"نه،مث اینکه کارشونو تموم کرده"
پوفف،خیالم راحت شد،دیگه نمی خوام کسی رو از دست بدم ^^
ادامه دارد....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وارد ساختمون شدم . رفتم داخل نزدیک یه 200 نفری بودن
یکی: هوی ببینین مهمون داریم
فقط تویی یع نفر! تچ... میخوای همه ی مارو شکست بدی نیش خند*
ریوشی: در ذهن: به احتمال زیاد رئیسشونه حیح بهت نشون میدم میتونم ببرم یا نه» امتحانش ضرری نداره
طرف: تو چقد شبیه اون دختره ایکه چند وقت پیش شکنجش کردم... نکنه برادرشی میخوای انتقام بگیری😂
ریوشی: کار توی عوضی بود
رنگ چشما از سبز به قرمز تغییر رنگ میده و مردمک چشمش نازک میشه*
طرف: عوه اره خیلی سر گرم شدم میخوام تو عم منو سرگرم کنـ..
حرفش تموم نشده بود که ریوشی کشتش
تو یه ثانیه زد همه رو ناکار کرد
ریوشی: رفتن سمت مافیا
داخل دفتر دراز کشیدمو چشمامو بستم،انگار بار سنگینی از رو دوشم برداشته شده بود
«میساکی،انتقامتو گرفتم^^»
ها؟....
داخل دفتر یومه انگار یه خبراییه...
رفتن سمت دفتر یومه...
"نه،مث اینکه کارشونو تموم کرده"
پوفف،خیالم راحت شد،دیگه نمی خوام کسی رو از دست بدم ^^
ادامه دارد....
۱.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.