آهنگ قلب من 🎼 ●Part 12●
(شوگا)
وقتی صدای گریون و ترسیده نابی رو شنیدن هول کردم و بدو بدو حاضر شدم و با نهایت سرعت خودمو رسوندم و رفتم بالا و رمز در رو زدم و وارد خونه شدم ، تمام خونرو گشتم و هر از گاهی یه صدای مشکوکی به گوش میرسید و این نشون میداد که نابی راست میگفته ، حدس میزدم نابی توی اتاقش باشه پس رفتم سمت تنها اتاقی که نگشته بودم و درش رو باز کردم و رفتم تو
(نابی)
روی تخت نشسته بودم و گریه میکردم که یکدفعه در اتاق باز شد و منم به طور غریزی جیغ کشیدم که دیدم شوگاعه ، اون سریع اومد سمت من
شوگا: هی آروم باش منم چرا جیغ میکشی آخه تو دختر
نابی: ببخشید
شوگا: نگاه کن انقدر گریه کرده چشماش پر از خون شده
نابی: توام شنیدی صداهایی نه؟
شوگا: آره شنیدم ولی صدا از توی خونه نیست نترس
نابی: دیدی توهم نزدم(گریش شدت گرفت)
شوگا: هییششش ببخشید که بهت اون حرفو زدم حالا آروم باش ببین من اینجام نمیزارم کسی بهت صدمه بزنه
نابی رفت توی بغل شوگا و به پیرهن اون چنگ زد و به گریه کردن ادامه داد ، شوگا اول توی شک بود ولی بعدش که به خودش اومد اونم نابی رو بغل کرد و دستش رو آروم میزد به پشت نابی ، نابی بعد از چند دقیقه آروم شد و از شوگا فاصله گرفت
نابی: ببخشید همش باعث دردسرم
شوگا: دیگه این حرف رو نزن خب حالا بگیر بخواب
نابی: ولی من تنهایی نمیتونم
شوگا: کی گفته تنهایی؟
نابی: یعنی..
سوگا: من اینجا میمونم
نابی: آخه دوست دخترت چی پس؟!
شوگا: نابی تو اصلا نزاشتی من حرفمو تکمیل کنم من اون لحظه فقط میخواستم بگم ممکنه خودت معذب بشی ولی تو یه برداشت دیگه کردی ، دوست دختر من رفته پیش مادر و پدرش بوسان و اینجا نیست تا چند روز
نابی: واقعا! هه فکر کنم خیلی زود قضاوت کردم
شوگا: فکر نکن یقین داشته باش
نابی خجالت زده سرش رو انداخت پایین
شوگا: کیوت حالا نمیخواد خجالت بکشی بیا بخوابیم که دیگه چشمام باز نمیمونه خونت اتاق مهمون داره دیگه؟
نابی: داره ولی میشه پیشم بخوابی؟
شوگا چشماش تا حد امکان گشاد شد
شوگا: چی؟!
نابی: ببین خب با فاصله میخوابیم دیگه تازه من بد خوابم نیستم فقط باید یه چیزی رو بغل کنم که اونم خرسیم هست اونو بغلم میگیرم میخوابم
شوگا: هوففف باشه ولی فاصلرو رعایت کنیا
نابی: چشم(با ذوق)
شوگا: خب حالا برو اونورتر بگیریم بخوابیم صبح کلی کار داریم
نابی: باشه
نابی رفت سمت راست تخت و شوگا هم سمت دیگه تخت و هر دو در آرامش به خواب رفتن
کپی ممنوع ❌
وقتی صدای گریون و ترسیده نابی رو شنیدن هول کردم و بدو بدو حاضر شدم و با نهایت سرعت خودمو رسوندم و رفتم بالا و رمز در رو زدم و وارد خونه شدم ، تمام خونرو گشتم و هر از گاهی یه صدای مشکوکی به گوش میرسید و این نشون میداد که نابی راست میگفته ، حدس میزدم نابی توی اتاقش باشه پس رفتم سمت تنها اتاقی که نگشته بودم و درش رو باز کردم و رفتم تو
(نابی)
روی تخت نشسته بودم و گریه میکردم که یکدفعه در اتاق باز شد و منم به طور غریزی جیغ کشیدم که دیدم شوگاعه ، اون سریع اومد سمت من
شوگا: هی آروم باش منم چرا جیغ میکشی آخه تو دختر
نابی: ببخشید
شوگا: نگاه کن انقدر گریه کرده چشماش پر از خون شده
نابی: توام شنیدی صداهایی نه؟
شوگا: آره شنیدم ولی صدا از توی خونه نیست نترس
نابی: دیدی توهم نزدم(گریش شدت گرفت)
شوگا: هییششش ببخشید که بهت اون حرفو زدم حالا آروم باش ببین من اینجام نمیزارم کسی بهت صدمه بزنه
نابی رفت توی بغل شوگا و به پیرهن اون چنگ زد و به گریه کردن ادامه داد ، شوگا اول توی شک بود ولی بعدش که به خودش اومد اونم نابی رو بغل کرد و دستش رو آروم میزد به پشت نابی ، نابی بعد از چند دقیقه آروم شد و از شوگا فاصله گرفت
نابی: ببخشید همش باعث دردسرم
شوگا: دیگه این حرف رو نزن خب حالا بگیر بخواب
نابی: ولی من تنهایی نمیتونم
شوگا: کی گفته تنهایی؟
نابی: یعنی..
سوگا: من اینجا میمونم
نابی: آخه دوست دخترت چی پس؟!
شوگا: نابی تو اصلا نزاشتی من حرفمو تکمیل کنم من اون لحظه فقط میخواستم بگم ممکنه خودت معذب بشی ولی تو یه برداشت دیگه کردی ، دوست دختر من رفته پیش مادر و پدرش بوسان و اینجا نیست تا چند روز
نابی: واقعا! هه فکر کنم خیلی زود قضاوت کردم
شوگا: فکر نکن یقین داشته باش
نابی خجالت زده سرش رو انداخت پایین
شوگا: کیوت حالا نمیخواد خجالت بکشی بیا بخوابیم که دیگه چشمام باز نمیمونه خونت اتاق مهمون داره دیگه؟
نابی: داره ولی میشه پیشم بخوابی؟
شوگا چشماش تا حد امکان گشاد شد
شوگا: چی؟!
نابی: ببین خب با فاصله میخوابیم دیگه تازه من بد خوابم نیستم فقط باید یه چیزی رو بغل کنم که اونم خرسیم هست اونو بغلم میگیرم میخوابم
شوگا: هوففف باشه ولی فاصلرو رعایت کنیا
نابی: چشم(با ذوق)
شوگا: خب حالا برو اونورتر بگیریم بخوابیم صبح کلی کار داریم
نابی: باشه
نابی رفت سمت راست تخت و شوگا هم سمت دیگه تخت و هر دو در آرامش به خواب رفتن
کپی ممنوع ❌
۵۶.۱k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.