مروارید عشق پارت ۱۵
سرمو رو شونه جونگ کوک گذاشتم اونم سرشو رو سرم گذاشت همونجوری فیلمو نگاه میکردیم آخرای فیلم شد غمناک بود من گریم گرفت سرمو از رو شونه ها جونگ کوک برداشتم کوک:ببینمت نگاهش کردم کوک:گریه میکنی من:آخه غمگین بود اشکام در اومد کوک:هومم گریه نکن دیگه اشکامو پاک کرد کوک:میخوای بریم من:بریم بعد پاشد دسته منو گرفت منم پاشدم منو برد بیرون سینما خلوت بود پس میتونستیم بریم بیرون رفتیم بیرون سمت پارک قدم میزدیم رفتیم تو چمنا نشستیم رو چمنا همون موقع بارون گرفت ساعت قرصمم بوق خورد من:آی کوک:میخوای قرصاتو بخوری من:آره آوردمشون کوک:آب چی من:اونم دارم یدونه از قرصامو برداشتم صدا بوق صدا بیشتر شد من:اوفففف باز نمیشه کوک:بدش من بازش کرد دوتا بده کوک:خیله خوب دوتا بهم داد خوردم آبمم برداشتم خوردم و بوقش اومد پایین کوک:خوب شدی من:آره خوب شدم دستشو رو کلم گذاشت گوشه سرمو به گوشه سرش وصل کرد و موهامو نوازش میکرد
۲۰.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.