عقل بیهوده سر طرح معما دارد

عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند 
 قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
 چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

فاضل نظری
دیدگاه ها (۲)

خدا انگار چیزی می دانستمی دانست که شب چه سر عجیبی دارد ..می ...

می شود تنهایی بچگی کردتنهایی بزرگ شدتنهایی زندگی کردتنهایی م...

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسممی‌ترسم؛پست‌چی عاشق‌ت شودکبوتر ...

به رسیدن فکر نمی کنمبه تو فکر می کنمو می رسم!..***این که می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط