P5
ویو ات
یه پسر جاذاب وارد شد از هیونجین کراش تر بود
بعد اومد و میزی که من سرش وایستادم نشست به نظر پسر مهربونی به نظر میرسید این ناموشن مافیاست؟نکنه این همون کوکه؟
یونجون:عام ببخشید شما گارسونید؟
ات: بله چی میل دارید؟
یونجون:شمارو
ات؛ب …بله؟
این چی میگه ؟؟؟
یونجون : ها ن چیز ببخشید یه ویسکی ۸۰
ات : چ …چشم
ویو یونجون
گند زدممممم دختره خیلی خوشگل بود پوست سفیددد واسا پدصگ چی داری واسه خودت بلغور میکنییییی ولی واییییییییی
ات : اقا … اقا؟… اقااااا(یه دونه زد به شونش
یونجون : بله بله ببخشید
ات : عام ویسکیتون
امشب قرار بود دخترای زیبا رو مث اون و بدوزدن ولی یه دختر دیگه هم اومد تو چشم اون خوشگل تر از اون بود از نظر من
(دوستان هیکاری و میگه)
به هر حال نمیتونستم بزارم اون و بدوزدن پس
یونجون : یه لحظه میاید جلو؟
ات : گوشمو نزدیکش کردم
یونجون : باید حرفمو باور کنی امشب یه سری از دخترا قراره دزدیده شن اگه وانمود کنی دوس دخترمی نمیدزدنت
یه لحظه خشکش زد دیدم کاری نمیکنه نشوندمش پیش خودم
ات : فقط برای امشب؟
یونجون : اره،خب اسمت؟
ات : ات و شما؟
یونجون : یونجون
ویو ات
خدایااااااا شکرت این اون یارو کوک نیس
داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو در وا شد
یونجون تا دیدش
یونجون : او شت
کوک : به به داداش گلم این خانوم خوشگله کیه؟(ترسناک)نکنه دلتو برده؟
یونجون پاشد
یونجون : اون ربطی به ماجرا نداره
کوک : نه بابا؟(یه تیر زد به پاش)
ات : یونجون یونجوننننننننن خوببییییی؟؟؟
یونجون : اره اره خوبم
کوک به بادیگارداش اشاره کرد یونجونو بگیرن خیلی غول پیکر بودن
یونجون: کوک نهههه به اون کاری نداشته باششش
کوک : دیگه دیره
یونجون : ات فرار کننننننن(داد)
خواستم فرار کنم که اون یارو کوک؟موهامو گرفتو از پشت چسبوند به خودش
ات : و … ولم کنننننن عوضیییی
خیلی زور داشت اصن نمیتونستم تکون بخورم
کوک : هوی مراقبت حرف زدنت باش خب برادر عزیزم ایشون دیگه مال منه
همون موقع کوک یه دونه بیهوش کننده زد رو رگم
یه پسر جاذاب وارد شد از هیونجین کراش تر بود
بعد اومد و میزی که من سرش وایستادم نشست به نظر پسر مهربونی به نظر میرسید این ناموشن مافیاست؟نکنه این همون کوکه؟
یونجون:عام ببخشید شما گارسونید؟
ات: بله چی میل دارید؟
یونجون:شمارو
ات؛ب …بله؟
این چی میگه ؟؟؟
یونجون : ها ن چیز ببخشید یه ویسکی ۸۰
ات : چ …چشم
ویو یونجون
گند زدممممم دختره خیلی خوشگل بود پوست سفیددد واسا پدصگ چی داری واسه خودت بلغور میکنییییی ولی واییییییییی
ات : اقا … اقا؟… اقااااا(یه دونه زد به شونش
یونجون : بله بله ببخشید
ات : عام ویسکیتون
امشب قرار بود دخترای زیبا رو مث اون و بدوزدن ولی یه دختر دیگه هم اومد تو چشم اون خوشگل تر از اون بود از نظر من
(دوستان هیکاری و میگه)
به هر حال نمیتونستم بزارم اون و بدوزدن پس
یونجون : یه لحظه میاید جلو؟
ات : گوشمو نزدیکش کردم
یونجون : باید حرفمو باور کنی امشب یه سری از دخترا قراره دزدیده شن اگه وانمود کنی دوس دخترمی نمیدزدنت
یه لحظه خشکش زد دیدم کاری نمیکنه نشوندمش پیش خودم
ات : فقط برای امشب؟
یونجون : اره،خب اسمت؟
ات : ات و شما؟
یونجون : یونجون
ویو ات
خدایااااااا شکرت این اون یارو کوک نیس
داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو در وا شد
یونجون تا دیدش
یونجون : او شت
کوک : به به داداش گلم این خانوم خوشگله کیه؟(ترسناک)نکنه دلتو برده؟
یونجون پاشد
یونجون : اون ربطی به ماجرا نداره
کوک : نه بابا؟(یه تیر زد به پاش)
ات : یونجون یونجوننننننننن خوببییییی؟؟؟
یونجون : اره اره خوبم
کوک به بادیگارداش اشاره کرد یونجونو بگیرن خیلی غول پیکر بودن
یونجون: کوک نهههه به اون کاری نداشته باششش
کوک : دیگه دیره
یونجون : ات فرار کننننننن(داد)
خواستم فرار کنم که اون یارو کوک؟موهامو گرفتو از پشت چسبوند به خودش
ات : و … ولم کنننننن عوضیییی
خیلی زور داشت اصن نمیتونستم تکون بخورم
کوک : هوی مراقبت حرف زدنت باش خب برادر عزیزم ایشون دیگه مال منه
همون موقع کوک یه دونه بیهوش کننده زد رو رگم
۸۴۳
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.