اون پلیس خفنیه فصل دوم پارت : ۴
ساعت حدودا ۶ غروب بود ساتورو هم رفته بود اداره و مشغول کار های خودش بود .
طبق معمول غذا رو آماده کردم یعنی الان واقعا حوصله هیچ کاری رو ندارم .. شاید بهتره یکم برم بیرون حوصلم سر رفت .
یک دامن بلند مشکی زنانه پوشیدم با شومیز سفید و یک پالتو قهوه ای رنگ و چتری هامو شونه کردم و کفش پاشنه کوتاه سفیدم رو پوشیدم و رفتم بیرون.
سمت پیاده رو رفتم و قدم زدم ، و یکم شیرینی خریدم چون میدم ساتورو زن دومش شیرینی هست .
واقعا برام سواله چجوری یک کیلو شیرینی رو تو ۵ دقیقه میخوره ؟
ساعت موبایلم رو نگاه کردم ، ساعت ۹ شب بود .
از همون مسیر برگشتم و قدم میزدم که صدای گریه یه بچه رو شنیدم .
اولش توجهی نکردم اما دیدم اون بچه روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته و گریه میکنه .
رفتم سمتش و با لبخند گرمی گفتم :
حالت خوبه ؟ چرا گریه میکنی پسر جوان ؟
پسر بچه به من نگاهی کرد و گفت:
بابام .. رفته
تعجب کردم و گفتم :
کجا رفته ؟
یه مرد قد بلند اومد با موهای مشکی و پسر بچه رو بغل کرد و گفت:
جنی سان ؟ ببخشید پسرم براتون مزاحمت ایجاد کرد
اون مرد "گتو سوگورو" بود.
دوست سابق ساتورو ، طبق چیزی که من میدونم الان گتو و ساتورو با هم صحبت نمیکنن البته من گتو سان رو از قبل میشناختم چون دکتر خانواده ما بودن ..
لبخندی زدم و گفتم: نه این چه حرفیه .. پسرتون خیلی بامزه هست
گتو لبخند محوی زد و گفت:
دو سال هست شما رو ندیدم .. خبرات درست هستن ؟
سری تکون دادم و گفتم: اره
بعد از چند دقیقه صحبت کردن خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه و در رو باز کردم و رفتم داخل .
ساتورو با عصبانیت روی مبل نشسته بود و به محض اینکه من اومدن داخل از روی مبل بلند شد و گفت:
میشه بپرسم تا الان کجا بودی ساعت ۱۱ شبه!
یکم جا خوردم و گفتم: رفته بودم بیرون خرید کنم تا برگشتم دیر شد.
متوجه نمیشم چرا انقدر عصبانی بود .
ساتورو گفت: همین؟!
گفتم: نه ، تو راه برگشت به خونه دوستت رو دیدم
ساتورو گفت: کدوم دوستم؟ نکنه باز میخوای پای اون زن رو وسط بکشی ؟
با اخم گفتم: نه.. گتو سان رو دیدم
گوجو از عصبانیت مشت هاشو گره کرد و کتش رو برداشت و گفت: من امشب میرم هتل .. صبح برنمیگردم
حتی فرصت نداد چیزی بگم و در رو کوبید و رفت .
____________________________
چطور بود دوستان؟!!!!😏😏😏
ببخشید چند روزه فعالیت ندارمممممممم
طبق معمول غذا رو آماده کردم یعنی الان واقعا حوصله هیچ کاری رو ندارم .. شاید بهتره یکم برم بیرون حوصلم سر رفت .
یک دامن بلند مشکی زنانه پوشیدم با شومیز سفید و یک پالتو قهوه ای رنگ و چتری هامو شونه کردم و کفش پاشنه کوتاه سفیدم رو پوشیدم و رفتم بیرون.
سمت پیاده رو رفتم و قدم زدم ، و یکم شیرینی خریدم چون میدم ساتورو زن دومش شیرینی هست .
واقعا برام سواله چجوری یک کیلو شیرینی رو تو ۵ دقیقه میخوره ؟
ساعت موبایلم رو نگاه کردم ، ساعت ۹ شب بود .
از همون مسیر برگشتم و قدم میزدم که صدای گریه یه بچه رو شنیدم .
اولش توجهی نکردم اما دیدم اون بچه روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشسته و گریه میکنه .
رفتم سمتش و با لبخند گرمی گفتم :
حالت خوبه ؟ چرا گریه میکنی پسر جوان ؟
پسر بچه به من نگاهی کرد و گفت:
بابام .. رفته
تعجب کردم و گفتم :
کجا رفته ؟
یه مرد قد بلند اومد با موهای مشکی و پسر بچه رو بغل کرد و گفت:
جنی سان ؟ ببخشید پسرم براتون مزاحمت ایجاد کرد
اون مرد "گتو سوگورو" بود.
دوست سابق ساتورو ، طبق چیزی که من میدونم الان گتو و ساتورو با هم صحبت نمیکنن البته من گتو سان رو از قبل میشناختم چون دکتر خانواده ما بودن ..
لبخندی زدم و گفتم: نه این چه حرفیه .. پسرتون خیلی بامزه هست
گتو لبخند محوی زد و گفت:
دو سال هست شما رو ندیدم .. خبرات درست هستن ؟
سری تکون دادم و گفتم: اره
بعد از چند دقیقه صحبت کردن خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه و در رو باز کردم و رفتم داخل .
ساتورو با عصبانیت روی مبل نشسته بود و به محض اینکه من اومدن داخل از روی مبل بلند شد و گفت:
میشه بپرسم تا الان کجا بودی ساعت ۱۱ شبه!
یکم جا خوردم و گفتم: رفته بودم بیرون خرید کنم تا برگشتم دیر شد.
متوجه نمیشم چرا انقدر عصبانی بود .
ساتورو گفت: همین؟!
گفتم: نه ، تو راه برگشت به خونه دوستت رو دیدم
ساتورو گفت: کدوم دوستم؟ نکنه باز میخوای پای اون زن رو وسط بکشی ؟
با اخم گفتم: نه.. گتو سان رو دیدم
گوجو از عصبانیت مشت هاشو گره کرد و کتش رو برداشت و گفت: من امشب میرم هتل .. صبح برنمیگردم
حتی فرصت نداد چیزی بگم و در رو کوبید و رفت .
____________________________
چطور بود دوستان؟!!!!😏😏😏
ببخشید چند روزه فعالیت ندارمممممممم
۴.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.