PART ❶❻
𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝒗𝒆𝒏 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆
راوی: کوک حتی نزاشت که ا/ت حرف بزنه و بعد از تموم شدن جملش رفت سمت اتاق تا لباسشو عوض کنه.
از خونه اومدن بیرون و قدم میزدن و به سمت خونه ا/ت میرفتن.
توی راه هیچکدوم حتی یه کلمه ام صحبت نکرد تا اینکه بلخره رسیدن.
ا/ت: مرسی که باهام اومدی.
کوک: خواهش میکنم.
راوی: داشتن باهم خدافظی میکردن که یکی از دور اسم ا/تو بلند صدا زد.
ا/ت سرشو برگردوند تا ببینه کیه...و با اندرو مواجه شد که داره بدوبدو میاد سمتش. فقط رسید به ا/ت روی زانو هاش خم شد و نفس نفس میزد.
اندرو: ا/ت از صب تاحالا کجا بودی ،کلی نگرانت شدم.
اندرو یهو چشمش افتاد به کوک و روبه ا/ت خیلی اروم گفت
اندرو: این پسره کیه.
ا/ت: جونگکوکه
اندرو: شوخیه مسخره ای بود حالا بهم معرفیش کن.
ا/ت: *خنده* جدید میگم ، *روبه کوک* کوک میشه ماسکتو برداری.
کوک: *برداشتن ماسک* سلام *دستشو آورد جلو تا با اندرو دست بده*
راوی: اندرو خیره به کوک مونده بود و فک نمیکرد که هیچوقت یکی از اعضای بی تی اس رو از نزدیک ببینه.
اندرو: س..سلام *با کوک دست داد*
ا/ت: *خنده* من فدای کیوت بودنت بشم.
اندرو: عه ا/ت بس کن *قرمز شدن*
کوک: *لبخند* ا/ت ازت خیلی تعریف میکنه. اسمت چیه.
اندرو: اندرو.
کوک: چند سالته؟
اندرو : ۱۶
راوی: کوک یه لحظه رفت تو خودش و از اندور پرسید.
کوک: تو...از ا/ت..بزرگ تری یا کوچیک تر؟
اندرو: من یه سال ازش کوچیک ترم
ا/ت: اندرو بهتره بری تو
اندرو: ا/ت..
ا/ت: برو تو منم الان میام.
راوی: اندرو رفت توی خونه.
ا/ت: مرسی که رسوندیم ، خدافظ
کوک: ا/ت صبر کن.
اندرو: *از توی خونه داد زد* ا/ت بیا تو دیگه
ا/ت: بعدا باهم صحبت میکنیم. باشه؟
کوک: باشه
ا/ت: خدافظ.
راوی: کوک راهشو کج کرد و رفت سمت خونه خودش...
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
راوی: کوک حتی نزاشت که ا/ت حرف بزنه و بعد از تموم شدن جملش رفت سمت اتاق تا لباسشو عوض کنه.
از خونه اومدن بیرون و قدم میزدن و به سمت خونه ا/ت میرفتن.
توی راه هیچکدوم حتی یه کلمه ام صحبت نکرد تا اینکه بلخره رسیدن.
ا/ت: مرسی که باهام اومدی.
کوک: خواهش میکنم.
راوی: داشتن باهم خدافظی میکردن که یکی از دور اسم ا/تو بلند صدا زد.
ا/ت سرشو برگردوند تا ببینه کیه...و با اندرو مواجه شد که داره بدوبدو میاد سمتش. فقط رسید به ا/ت روی زانو هاش خم شد و نفس نفس میزد.
اندرو: ا/ت از صب تاحالا کجا بودی ،کلی نگرانت شدم.
اندرو یهو چشمش افتاد به کوک و روبه ا/ت خیلی اروم گفت
اندرو: این پسره کیه.
ا/ت: جونگکوکه
اندرو: شوخیه مسخره ای بود حالا بهم معرفیش کن.
ا/ت: *خنده* جدید میگم ، *روبه کوک* کوک میشه ماسکتو برداری.
کوک: *برداشتن ماسک* سلام *دستشو آورد جلو تا با اندرو دست بده*
راوی: اندرو خیره به کوک مونده بود و فک نمیکرد که هیچوقت یکی از اعضای بی تی اس رو از نزدیک ببینه.
اندرو: س..سلام *با کوک دست داد*
ا/ت: *خنده* من فدای کیوت بودنت بشم.
اندرو: عه ا/ت بس کن *قرمز شدن*
کوک: *لبخند* ا/ت ازت خیلی تعریف میکنه. اسمت چیه.
اندرو: اندرو.
کوک: چند سالته؟
اندرو : ۱۶
راوی: کوک یه لحظه رفت تو خودش و از اندور پرسید.
کوک: تو...از ا/ت..بزرگ تری یا کوچیک تر؟
اندرو: من یه سال ازش کوچیک ترم
ا/ت: اندرو بهتره بری تو
اندرو: ا/ت..
ا/ت: برو تو منم الان میام.
راوی: اندرو رفت توی خونه.
ا/ت: مرسی که رسوندیم ، خدافظ
کوک: ا/ت صبر کن.
اندرو: *از توی خونه داد زد* ا/ت بیا تو دیگه
ا/ت: بعدا باهم صحبت میکنیم. باشه؟
کوک: باشه
ا/ت: خدافظ.
راوی: کوک راهشو کج کرد و رفت سمت خونه خودش...
•ادامه دارد•
▪︎عشق هفت نفره▪︎
۳۵.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.