😍پارت سوم 😍

ات ویو
بعد از زنگ تفریح رفتیم تو کلاس زنگ نقاشی بود نشستم سر میز استاد اومد گفته بود که صورت یکی رو بکشیم من هم داشتم صورت یوجین رو طراحی میکردم تهیونگ کاری نمیکرد که استاد گفت بیاد صورت من رو نقاشی بکشه تهیونگ اومد نشست پیشم و داشت نقاشیم رو میکشید
تهیونگ ویو
استاد گفت که صورت ات رو بکشم داشتم طراحی میکردم که نگاهم رو لباش قبل شد اون دختر خیلی کیوت بود دیدم که نگام کرد
ات: تموم شد
تهیونگ چی ؟
ات :هوفف میگم نقاشیت تموم شد
تهیونگ: آره برای تو چی تموم شد
ات: آره من یوجین رو کشیدم
وقتی گفت یوجین رو کشیدم یکم اعصبانی شدم
تهیونگ: اون چی داره که میخوای نقاشیش رو هم بکشی
آت: اون چیزی رو داره که تو نداری
تهیونگ: ببین بچه جون با من کل کل نکن یهو دیدی کاری کردم که به گوه خوردن بیفتی
ات: خخخ بیا برو تو کوچه دیوونه
ات ویو
دیدم داره نزدیکم میشه فاصله اش با صورتم فقط پنج سانت بود که یوجین اومد ازم جداش کرد
تهیونگ: تو چی میگی جوجه
یوجین: داشتی چی کار میکردی
تهیونگ: به تو چه
دیدم یوجین دستم رو گرفت و کشوندتم تو بغلش یه لحظه شکه شدم تهیونگ که کاملا اعصبانی شده بود یه مشت زد رو میز و رفت
❤️‍🔥این داستان ادامه دارد ❤️‍🔥
شرط ها پنج تا لایک❤️❤️
دوتا کامنت❤️❤️