رئیس من
رئیس من
پارت ۱۲
اومدم برم که جیمین گفت
جیمین: وایسا برسونمت
ا.ت: نه خودم میرم
جیمین: همین که گفتم
ا.ت: باشه
و با جیمین به سمت ماشینش رفتیم و نشستم تو ماشین
جیمین ویو
نشستم تو ماشین و ماشینو روشن کردم و راه افتادم راستش بعد اون بوسه احساس عجیبی پیدا کردم احساس میکنم یه حسایی به ا.ت پیدا کردم نکنه........نه بابا پسر حرفایی میزنیا....من؟....عاشق اون؟....هه چقدر مسخره
جیمین: خب رسیدیم پیاده شو
ا.ت: ممنون
و از ماشین پیاده شد منتظر موندم که بره تو خونه و بعد راه افتادم سمت عمارت خودم
(خب خب بریم یه سری هم بزنیم به تهیونگ و سولی)
تهیونگ ویو
سولی رو گذاشتم تو ماشین و خودمم نشستم و راه افتادم به سمت خونش وقتی رسیدم براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت خونش
(خونش از اون آپارتمانیا بود که درشون رمز داره)
سولی: اومممم چقدر خوشتیپی (مست)
یه لحظه شکه شدم و بعدش سعی کردم ذوقمو مخفی کنم اره درست حدس زدین من از همون اول که دیدمش عاشقش شدم.....فقط امیدوارم این حس یک طرفه نباشه.....آروم گذاشتمش پایین
تهیونگ: اهم....رمزتو بزن خانم لی
سولی: آمممم چند بود؟؟؟(مست) حیح یادم نمیاد(مستتت)
که یهو غش کرد داشت میوفتاد که سریع گرفتمش دیگه چاره ای جز بردنش به عمارت خودم نداشتم آروم بلندش کردم و رفتم سمت ماشینم و آروم گذاشتمش رو صندلی خندم گرفت
تهیونگ: فکر نمیکردم تو مستیتم انقدر زیبا باشی
آروم پیشونیشو بوسیدم و نشستم تو ماشین و حرکت کردم به سمت عمارت خودم
هاییییی ببخشید دیر شد خودتون که میدونین امتحان ها دارن شروع میشن منم فقط نشستم دارم واسه امتحانام میخونم فکر کنم تا بعد امتحانام دیگه نزارم تا تموم شن :)
پارت ۱۲
اومدم برم که جیمین گفت
جیمین: وایسا برسونمت
ا.ت: نه خودم میرم
جیمین: همین که گفتم
ا.ت: باشه
و با جیمین به سمت ماشینش رفتیم و نشستم تو ماشین
جیمین ویو
نشستم تو ماشین و ماشینو روشن کردم و راه افتادم راستش بعد اون بوسه احساس عجیبی پیدا کردم احساس میکنم یه حسایی به ا.ت پیدا کردم نکنه........نه بابا پسر حرفایی میزنیا....من؟....عاشق اون؟....هه چقدر مسخره
جیمین: خب رسیدیم پیاده شو
ا.ت: ممنون
و از ماشین پیاده شد منتظر موندم که بره تو خونه و بعد راه افتادم سمت عمارت خودم
(خب خب بریم یه سری هم بزنیم به تهیونگ و سولی)
تهیونگ ویو
سولی رو گذاشتم تو ماشین و خودمم نشستم و راه افتادم به سمت خونش وقتی رسیدم براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت خونش
(خونش از اون آپارتمانیا بود که درشون رمز داره)
سولی: اومممم چقدر خوشتیپی (مست)
یه لحظه شکه شدم و بعدش سعی کردم ذوقمو مخفی کنم اره درست حدس زدین من از همون اول که دیدمش عاشقش شدم.....فقط امیدوارم این حس یک طرفه نباشه.....آروم گذاشتمش پایین
تهیونگ: اهم....رمزتو بزن خانم لی
سولی: آمممم چند بود؟؟؟(مست) حیح یادم نمیاد(مستتت)
که یهو غش کرد داشت میوفتاد که سریع گرفتمش دیگه چاره ای جز بردنش به عمارت خودم نداشتم آروم بلندش کردم و رفتم سمت ماشینم و آروم گذاشتمش رو صندلی خندم گرفت
تهیونگ: فکر نمیکردم تو مستیتم انقدر زیبا باشی
آروم پیشونیشو بوسیدم و نشستم تو ماشین و حرکت کردم به سمت عمارت خودم
هاییییی ببخشید دیر شد خودتون که میدونین امتحان ها دارن شروع میشن منم فقط نشستم دارم واسه امتحانام میخونم فکر کنم تا بعد امتحانام دیگه نزارم تا تموم شن :)
۸.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.