P8
چند ماه بعد
Jk: ( توی اشپز خونه بودم میخواستم آب بخورم که دلم خیلی درد گرفت ) اه …… ای. ای تهیونگ …. آیی
T: ( دویدم رفتم پیشش ) چیشده بیب ؟
Jk: وقتشه ….. آیی …. اه
T: ( هول شدم ) ها. چی ؟(بالکنت ) باشششششه
Jk: ( رفتیم بیمارستان زیاد چیزی نفهمیدم )
D: ( یه بیمار حامله آمد سریع بردمش اتاق عمل بچه رو در آوردیم زنده نبود کار ام رو کردم رفتم بیرون )
T: چی شده دکتر ( نگران و لکنت )
D: متاسفم بچه تون از دست رفته ولی همسرتون حالش خوبه
T: چیی ؟؟بچه چیشده ؟
D:متاسفم بچهتون فوت کردن میتونید برید همسرتون رویینید
T: ( بدون هیچ حرفی رفتم ) بیبی ( با بغض )
Jk: ( چشمام رو باز کردم ) بهمون کو ؟
T: پیش پرستاره ( نگران بودم اتفاقی براش بیوفته برای همین چیزی نگفتم )
Jk: راست میگی چرا بغض کردی ؟ ددی ؟
T: هیچ بیبی یکم خستم
Jk: میشه بچه رو ببینم ؟ ( داشت دروغ میگفت قشنگه معلوم بود )
T: بزار بعدا ….. بچه الان پیش پرستاره ( نگاهم به نگاهش خوردم وگرین گرفت و سریع رفتم بیرون)
Jk: ( چرا گریه کرده نکنه مرده رفتم پیش دکتر یاواشکی رفتم پیش
D: شما نباید بلند بشید
Jk: میشه بچه رو ببینم لطفا ؟
D: مگه همسرتون بهتون نگفته ؟
Jk: چی رو ( یه ابروم بالا )
D: متاسفم بهتون فوت کرده .
Jk: چی ( هنوز تو شوک ) نه نمیشه امکان نداره ( شروع کردم به گریه کردن ) نه این امکان نداره بچم
T: ( امدم توی تو اتاق ) کوک ؟
Jk: ( رفتم توی اتاق با صورت گریون ) چرا بهم دورغ گفتی ته ؟ ( با گریه )
T: نمیخواستم آسیب ببینی ……… تو با اجازه کی رفتی بیرون ؟
Jk: ( ساکت شدم توی چشمای هم دیگه نگاه کردیم ) ام… فقط ( با گریه )
T: فقط چی ؟
Jk: ( توی اشپز خونه بودم میخواستم آب بخورم که دلم خیلی درد گرفت ) اه …… ای. ای تهیونگ …. آیی
T: ( دویدم رفتم پیشش ) چیشده بیب ؟
Jk: وقتشه ….. آیی …. اه
T: ( هول شدم ) ها. چی ؟(بالکنت ) باشششششه
Jk: ( رفتیم بیمارستان زیاد چیزی نفهمیدم )
D: ( یه بیمار حامله آمد سریع بردمش اتاق عمل بچه رو در آوردیم زنده نبود کار ام رو کردم رفتم بیرون )
T: چی شده دکتر ( نگران و لکنت )
D: متاسفم بچه تون از دست رفته ولی همسرتون حالش خوبه
T: چیی ؟؟بچه چیشده ؟
D:متاسفم بچهتون فوت کردن میتونید برید همسرتون رویینید
T: ( بدون هیچ حرفی رفتم ) بیبی ( با بغض )
Jk: ( چشمام رو باز کردم ) بهمون کو ؟
T: پیش پرستاره ( نگران بودم اتفاقی براش بیوفته برای همین چیزی نگفتم )
Jk: راست میگی چرا بغض کردی ؟ ددی ؟
T: هیچ بیبی یکم خستم
Jk: میشه بچه رو ببینم ؟ ( داشت دروغ میگفت قشنگه معلوم بود )
T: بزار بعدا ….. بچه الان پیش پرستاره ( نگاهم به نگاهش خوردم وگرین گرفت و سریع رفتم بیرون)
Jk: ( چرا گریه کرده نکنه مرده رفتم پیش دکتر یاواشکی رفتم پیش
D: شما نباید بلند بشید
Jk: میشه بچه رو ببینم لطفا ؟
D: مگه همسرتون بهتون نگفته ؟
Jk: چی رو ( یه ابروم بالا )
D: متاسفم بهتون فوت کرده .
Jk: چی ( هنوز تو شوک ) نه نمیشه امکان نداره ( شروع کردم به گریه کردن ) نه این امکان نداره بچم
T: ( امدم توی تو اتاق ) کوک ؟
Jk: ( رفتم توی اتاق با صورت گریون ) چرا بهم دورغ گفتی ته ؟ ( با گریه )
T: نمیخواستم آسیب ببینی ……… تو با اجازه کی رفتی بیرون ؟
Jk: ( ساکت شدم توی چشمای هم دیگه نگاه کردیم ) ام… فقط ( با گریه )
T: فقط چی ؟
۳.۲k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.