پارت 29
پارت 29
فلش بک به آخر هفته ی دیگه( روز عروسی )
نامجون ویو
امروز روز عروسیه به زور اون سون جو نچسب مجبورم باهاش ازدواج کنم حالم گرفتس هوا هم گرفتس
موقعش رسید وایساده بودم و نگاه میکردم تا سون جو از اونور سالن بیاد و این کارو تموم کنیم چقدر لباس عروس بهش میاد نمیگم دختر زشتیه ولی من بهش علاقه ندارم هم این هم مثل شیطان میمونه خدا کمکم کن لطفا
بهم رسید و با اینکه نمیخواستم دستش رو گرفتمو با هم نشستیم عاقد داشت ازمون سوال میپرسید دیگه داشتم سکته میکردم
عاقد : آقای نامجون با شما بودم
نامجون : بله
انقدر غرق افکارم بودم که نفهمیدم از سون جو هم پرسیده و نوبت منه دوباره پرسید تا اومدم جواب بدم صدای تق تق کفش اومد همه خیره شده بودیم به فردی که داشت میومد سمت ما باورم نمیشه باورم نمیشه اون اون انگار از نگام خوند و چون گفت : آره خودمم
میدونم زیادی کمه ولی گفتم تو خماری بزارمتون
چیه خب منم میخوام خماری بزارم 😂😂
شاید تا 2 روز دیگه نزارم 🌻
فلش بک به آخر هفته ی دیگه( روز عروسی )
نامجون ویو
امروز روز عروسیه به زور اون سون جو نچسب مجبورم باهاش ازدواج کنم حالم گرفتس هوا هم گرفتس
موقعش رسید وایساده بودم و نگاه میکردم تا سون جو از اونور سالن بیاد و این کارو تموم کنیم چقدر لباس عروس بهش میاد نمیگم دختر زشتیه ولی من بهش علاقه ندارم هم این هم مثل شیطان میمونه خدا کمکم کن لطفا
بهم رسید و با اینکه نمیخواستم دستش رو گرفتمو با هم نشستیم عاقد داشت ازمون سوال میپرسید دیگه داشتم سکته میکردم
عاقد : آقای نامجون با شما بودم
نامجون : بله
انقدر غرق افکارم بودم که نفهمیدم از سون جو هم پرسیده و نوبت منه دوباره پرسید تا اومدم جواب بدم صدای تق تق کفش اومد همه خیره شده بودیم به فردی که داشت میومد سمت ما باورم نمیشه باورم نمیشه اون اون انگار از نگام خوند و چون گفت : آره خودمم
میدونم زیادی کمه ولی گفتم تو خماری بزارمتون
چیه خب منم میخوام خماری بزارم 😂😂
شاید تا 2 روز دیگه نزارم 🌻
۱۶.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.