ادامه وانشات یونگی
🌻ادامه وانشات یونگی🌻
.در بار رو باز کردی و داخل رفتی.بوی الکل به صورتت خورد که باعث شد خطرات گذشته برات مرور بشه و لبخنده خیلی قشنگی رو صورتت نمایان شد.ولی این لبخند زیاد طول نکشید که با صحنه روبروت مواجه شدی.یونگی داشت یه دختر دیگرو بوس میکرد.یه دفعه برگشت و به تو نگاه کرد.انگار مستی از سرش پریده بود.نتونستی جلوی بغض اتو بگیری.دستت رو روی دهنت گذاشتی و با هرچی سرعت داشتی از اونجا دور شدی.به خونه رسیدی چمدونت رو برداشتی و هرچی لباس میدیدی داخلش پرت میکردی.چمدون رو پر از چرت و پرت کردی و به سمت پارکینگ راه افتادی.کنترلت دست خودت نبود و فقط میخواستی از اونجا دور بشی.خواستی سوار ماشین بشی که دستی مچت رو گرفت برگشتی و با یونگی مواجه شدی.بغض گلوتو چنگ میزد سعی کردی مچت رو از حصاری که دورش بود رها کنی ولی نتیجه نداشت.با داد یونگی سرجات خشک موندی
یونگی:به چه جرعتی از خونه داری میری بیرون؟؟؟؟؟؟هاااااااااااا؟؟
نخواستی کم بیاری و تو هم داد زدی:
به همون جرعتی که تو سه ماهه جوری رفتار میکنی که انگار وجود ندارم.به همون جرعتی که صبح میری به اون کمپانی خراب شده و شب برمیگردی و هر وقت هم خونه ای یا تو اون اتاق کوفتی داری آهنگ مینویسی یا خوابی.به اون جرعتی که یه دختر دیگه رو بوس میکنییییییییییییی.
با جمله آخرت حالت صورتش از عصبانی به شرمنده و ناراحت تبدیل شد.همه حرف هاتو با داد و گریه زدی و هر چی تو دلت بود رو گفتی.
یونگی:ا/ت بزار برات توضیح......
تو:چه توضیحی میخوای بهم بدی ها؟شوگا من نوکرت نیستم که فقط تو خونت کار کنم.اگه دنبال نوکری خیلی جاها پیدا میشه. یونگی:ا/ت بیا بریم خونه تا همه چیو برات توضیح بدم.
تو:من نیازی ندارم توضیح بدی.
ولی یونگی عجولانه تو رو رو کولش انداخت و به سمت خونه برد.بالاخره راضیت کرد که بشینی رو کاناپه.
تو:حالا برام توضیح بده.
یونگی:ا/ت من باید عمل کنم!
تو:چییییییییییی؟
یونگی:من باید کتفم رو عمل کنم.تو که خودت ماجرای تصادفم رو میدونی.ببین از ۴ تا بیمارستان ۳ تا گفتن بهتره عمل کنی و بعدش هم چند ماه نمیتونم تمرین کنم تا بهبود پیدا کنم،متاسفم که این ۳ ماه بهت سخت گذشته.من فقط خواستم این چند ماه آخر رو بیشتر با اعضا باشم که چون اگه زیاد پیششون نبودم جبران باشه.میدونم که ازم متنفر شدی، و ماجرای تو بار....... خب.......من مست بودم و اون دختر داشت ازم سوءاستفاده میکرد.لطفا منو ببخش و ترکم نکن.
جمله آخرش رو با بغض گفت.الان که فهمیدم چه اتفاقی افتاده به کلی موضوع بار رو فراموش کردم.
تو:یونگییییییی....تو همچین موضوع مهمی رو به من نگفتیییی؟؟
یونگی:متاسفم
بقیش جا نمیشد😐🌱
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
.در بار رو باز کردی و داخل رفتی.بوی الکل به صورتت خورد که باعث شد خطرات گذشته برات مرور بشه و لبخنده خیلی قشنگی رو صورتت نمایان شد.ولی این لبخند زیاد طول نکشید که با صحنه روبروت مواجه شدی.یونگی داشت یه دختر دیگرو بوس میکرد.یه دفعه برگشت و به تو نگاه کرد.انگار مستی از سرش پریده بود.نتونستی جلوی بغض اتو بگیری.دستت رو روی دهنت گذاشتی و با هرچی سرعت داشتی از اونجا دور شدی.به خونه رسیدی چمدونت رو برداشتی و هرچی لباس میدیدی داخلش پرت میکردی.چمدون رو پر از چرت و پرت کردی و به سمت پارکینگ راه افتادی.کنترلت دست خودت نبود و فقط میخواستی از اونجا دور بشی.خواستی سوار ماشین بشی که دستی مچت رو گرفت برگشتی و با یونگی مواجه شدی.بغض گلوتو چنگ میزد سعی کردی مچت رو از حصاری که دورش بود رها کنی ولی نتیجه نداشت.با داد یونگی سرجات خشک موندی
یونگی:به چه جرعتی از خونه داری میری بیرون؟؟؟؟؟؟هاااااااااااا؟؟
نخواستی کم بیاری و تو هم داد زدی:
به همون جرعتی که تو سه ماهه جوری رفتار میکنی که انگار وجود ندارم.به همون جرعتی که صبح میری به اون کمپانی خراب شده و شب برمیگردی و هر وقت هم خونه ای یا تو اون اتاق کوفتی داری آهنگ مینویسی یا خوابی.به اون جرعتی که یه دختر دیگه رو بوس میکنییییییییییییی.
با جمله آخرت حالت صورتش از عصبانی به شرمنده و ناراحت تبدیل شد.همه حرف هاتو با داد و گریه زدی و هر چی تو دلت بود رو گفتی.
یونگی:ا/ت بزار برات توضیح......
تو:چه توضیحی میخوای بهم بدی ها؟شوگا من نوکرت نیستم که فقط تو خونت کار کنم.اگه دنبال نوکری خیلی جاها پیدا میشه. یونگی:ا/ت بیا بریم خونه تا همه چیو برات توضیح بدم.
تو:من نیازی ندارم توضیح بدی.
ولی یونگی عجولانه تو رو رو کولش انداخت و به سمت خونه برد.بالاخره راضیت کرد که بشینی رو کاناپه.
تو:حالا برام توضیح بده.
یونگی:ا/ت من باید عمل کنم!
تو:چییییییییییی؟
یونگی:من باید کتفم رو عمل کنم.تو که خودت ماجرای تصادفم رو میدونی.ببین از ۴ تا بیمارستان ۳ تا گفتن بهتره عمل کنی و بعدش هم چند ماه نمیتونم تمرین کنم تا بهبود پیدا کنم،متاسفم که این ۳ ماه بهت سخت گذشته.من فقط خواستم این چند ماه آخر رو بیشتر با اعضا باشم که چون اگه زیاد پیششون نبودم جبران باشه.میدونم که ازم متنفر شدی، و ماجرای تو بار....... خب.......من مست بودم و اون دختر داشت ازم سوءاستفاده میکرد.لطفا منو ببخش و ترکم نکن.
جمله آخرش رو با بغض گفت.الان که فهمیدم چه اتفاقی افتاده به کلی موضوع بار رو فراموش کردم.
تو:یونگییییییی....تو همچین موضوع مهمی رو به من نگفتیییی؟؟
یونگی:متاسفم
بقیش جا نمیشد😐🌱
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۶.۴k
۱۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.