ازدواج اجباری پارت 15
مسکن چون که ممکنه دل درد های شدیدی داشته باشن لطفا عصبی نشن استرس نگیرن ناراحت نشن، خیلی مراقبشون باشین. تهیونگ: چشم ممنون خدانگهدار، خدمتکار ایشون رو بدرقه کنید. خدمتکار: چشم. ات ویو: چشمامو باز کردم دیدم رو تختم همون موقع تهیونگ اومد تو. تهیونگ: ات خوبی؟ ات:....... تهیونگ: ات ببین بزار برات توضیح بدم. ات: چیو توضیح بدی تو منو با اون عوضی ولم کردی تو که ندیدی با من چیکار کرد، تو غیرت داری بی غیرت بیشور من بهت اعتماد کرده بودم پس برا همین انقدر باهام مهربون بودی باورم نمیشه، همش دیشب از جلو چشام رد میشه لعنتیییی(با جیغ). تهیونگ ویو: با حرفایی که زد جیگرم خون شد دلم اتیش گرفت عذاب وجدان داشت منو میکشت. تهیونگ: ببین من من واقعا معذرت میخوام ولی واقعا همچی برنامه ریزی شده بود اما اما فکر نمیکردم مرتیکه عوضی تا این حد پیش بره.(خیلی با ناراحتی و یواش میگه) ات: باید فکر اینکه تا کجا پیش میره رو میکردی(با عصبانیت میگه) تهیونگ: توروخدا منو ببخش بخدا دیگه نمیذارم کسی بهت بگه بالا چشت ابروعه بهم اعتماد کن لطفا ببین من.. من عاشقت شدم دوست دارم ات. ات: اولندش که
۴۰.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.